پیش از خواندن این گفتگو میان من و یکی از طرف داران پورپیرار، خوانندگان را دعوت به مطالعه پاسخ مختصر و مفید دوست ارجمندم "داریوش کیانی" می کنم.

http://www.azargoshnasp.net/~iran/Iran/zartoshtpanarabism.htm

 

=============================================================== 

«پورپیراریسم و تاریخ و فرهنگ ایران»

 

به نام خداوند جان  و خرد

 

 

زردشت پیدا بی و فرمان شام

آوستاش اورد پری خاص و عام

چنی گمراهان ستیزا و کوچ

مکوشاه پری یار شو و روچ

 

 

«زردشت از طرف خداوند برگزیده شد و دینی را برای خاص و عام آورد و کتاب وی اوستا بود و شب و روز در در هدایت بشر کوشش می کرد».

(برگرفته از یک متن کردی، متعلق به 600 سال پیش. ترجمه از نگارنده)

فردی به نام «عارف گلسرخی» در تارنمای خود بر دین زردشت تاخته است و با پی روی کورکورانه از آموزگارش ناصر پورپیرار چنین تصور کرده است که می تواند با فرهنگ دیرین ایرانی جنگ و جدال نماید. مقاله حاضر به نقد دیدگاه های این فرد (که با رنگ قرمز مشخص شده است) اختصاص دارد و قضاوت نهایی بر عهده خوانندگان گرامی است.

1- تاريخ اديان ايران پيش از اسلام يكي از مبهم ترين موضوعات تحقيقي در تاريخ ايران به شمار مي رود. كمبود بسيار محسوس اسناد و مدارك دروني و همزمان و آلوده شدن اسناد و مدارك مربوط به اين موضوع به اغراض سياسي، ملي و مذهبي پيروان اديان ديگر و مخالفان سياسي و مذهبي اسلام و به ويژه بقاياي نيروهاي سياسي دوران معروف به ساسانيان و نهايتا بازيافت تاريخ ايران پيش از اسلام از سوي شرق شناسان و ايران شناسان غربي و عمدتا بنا به اغراض سياسي و مذهبي و استعماري آن ها، همگي دست به دست هم دادند و باعث شدند تا فضاي گفت و گوي علمي در اين باره به يك فضاي سياست زده، علم زده و مليت زده دچار شود. اين ويژگي ها كه هنوز هم گريبان گير تحقيقات علمي در اين حوزه است، به خصوص در ميان باستان گراهاي ايران، هر نوع بحث و تحقيق در اين باره را، خواسته يا نا خواسته، به سوي همگرايي با تمايلات به ظاهر ملي سوق مي دهد. من در اين يادداشت كوتاه تنها قصد دارم به نكاتي بنيادين در بررسي احتمال وجود تاريخي زرتشت، زمان ظهور او،وجود فراگير اين آيين در ايران پيش از اسلام و خصوصا عصر ساساني، نوع و چگونگي اسناد و مدارك مربوط به اين آيين در ايران و خارج از ايران اشاره كنم و بس. هدف از اين اشارات تنها توجه دادن ذهن به اصطلاح  ملي گرايان دانشمند به تعقل ورزي است كه بر حسب غرق شدن در باستان پرستي، بيشتر تمايل به پيروي كوركورانه از اسناد قلابي قرن هاي بعد و نظرات زرتشت شناسان غربي دارند تا تامل عقلي در نوع و چگونگي اسناد و مدارك عيني موجود و پرداختن به چرايي آن ها.

بر خلاف ادعای آقای عارف، کل نظرات پورپیرار آکنده از سیاست گری و کاملا دور از حقیقت است؛ زیرا وی عضو سابق حزب توده بوده است و چنین شخصی صدام حسین، قاتل یک ملیون ایرانی و دویست هزار ایرانی کرد در عراق را «قهرمان شرق» خوانده است.  جناب عارف هم از این نظر آموزگارش پی روی نموده و به هر حال می شود گفت که جناب عارف در کل یک فرد سیاسی است و ادعای وی که می خواهد سیاست بازی را به کنار بگذارد، به جز دروغ چیز دیگری نمی تواند باشد. همان طور که در پاسخ پیش به جناب عارف و آموزگارش پورپیرار توضیح داده شد، هیچ مجله یا دانشگاه معتبری ادعاهای شگفت انگیز و بی سند این دو شخص را، که همگی مبتنی بر تخیلات سیاسی ایران ستیزیانه آنان است، قبول ندارند.  با این که این اشخاص به ایران شناسان غربی می تازند ولی خود چاره ای به جز استفاده از همان یافته های ایران شناسان غربی ندارند.  پورپيرار دانش خود را از تمدن هاي ماقبل آريايي ازكجا به دست آورده است؟ جز آن است كه وی از همان منابع غربي و يا به قول خودشان يهودي استفاده كردن؟ آيا خود او قادر است که كتيبه هاي آشوري و يا هخامنشي و ايلامي را بخواند و آيا هيچ گاه هيچ خطي را كشف رمز كرده است؟ آيا او قادر است اولين نمونه خط ايلامي و همچنين سومري و يا خطي را كه جديداً در جيرفت كشف شده است (هيچ كدام از اين خطوط تا كنون خوانده نشده اند) شخصاً كشف رمز كند و اين كار را به عهده دانشمندان – به قول وی-  دروغگوي غربي كه از سوي يهودي ها حمايت مالي مي شوند و قصد تحريف تاريخ را دارند، نگذارد؟ نه! آقای گلسرخی شما چه طور؟ این در حالی که دانشمندی غربی، مانند دیوید مکنزی، پایان نامه اش را در مورد یکی از فصل های وندیداد نوشته است و دانشمند دیگر غربی، هارولد بایلی، متن های سغدی و سکایی (از زبان های ایرانی) را با کوشش بازخوانی کرده است.  مساله این است که در جهان کنونی علم خارجی و بیگانه نداریم. بزرگ ترین استادان دانشگاه های غربی می توانند چینی یا هندی یا ایرانی باشند. یکی از معیارهای علمی بودن نیز منتشر کردن مقاله های معتبر در مجله های معتبر جهان است. آقای پورپیرار بدون هیچ سندی می گوید که کتیبه آشور بانی پال جعلی است. این ادعا می تواند جهان علم را دگرگون سازد، پس مدارک تان را جمع آوری کنید و آن را به صورت یک مقاله علمی در مجله ای معتبر چاپ کنید، ولی از عهده این کار بر نمی آیید و تنها دیگران را سفارش می کنید که کتاب آقای پورپیرار را بخرند. من هم می تواند صدها برگ کاغذ را سیاه کنم و بعد به شما مدام اصرار کنم که کتابم را بخرید ولی تا زمانی که اعتبار علمی نداشته باشم٬ شما حق دارید ادعاهای مرا جدی نگیرید. یعنی ماجرای آقای پورپیرار هم پول جویی است و هم فقر علمی.  اگر شما با دانش رسمي تاريخ مشكل داريد بايد مراكز رسمي دانش جهاني كه غير از دانش تاريخ برتمامي دانش هاي ديگر نیز تسلط کامل دارند به چالش بكشيد. شايد بتوانيد ثابت كنيد كه پزشكي جديد، فيزيك جديد و رياضي و شيمي روانشناسي و اقتصاد جديد همگي دروغين هستند (درحوزه علميه قم چند نفر بر اين اعتقاد هستند و سعي دارند تا به كمك ابزارهايي كه به وسیله همين دانش های دروغين ساخته شده، مانند رايانه، خود اين دانش ها را زير پرسش ببرند).

دوستی نوشته بود: نكته اي كه من هيچ گاه فراموش نمي كنم اين است كه وقتي آقاي پورپيرار اولين بار كتاب اش را منتشر كرد ، صدا و سيما بارها با او مصاحبه كرد و به نوعي تبليغ اش را كرد. وقتي انتقادات از كتاب او در همه جا بالا گرفت نام او ناگهان از صدا و سيما حذف شد و كلا از طرف كساني كه ابتدا از او حمايت كردند بايكوت شد. بعد وزارت ارشاد مجوز چاپ كتاب هاي بعدي او را با مشكل مواجه كرد. پورپيرارمهره اي موقتي بود كه ابتدا از طرف افراطيون مذهبي و بعد از طرف پان تركها به كار گرفته شد و كم كم با تمام شدن تاريخ مصرف اش از طرف پان تركها هم فراموش مي شود. پان تركها اكنون به او احتياج دارند. او برخلاف زهتابي و صديق و شاگردان شان لااقل تاريخ را مي شناسد و گاف هاي خنده دار (ترکی بودن سومریها !!!! و تركي بودن اوستا!!!! و قوم آذ!!! و...) نمي دهد. اصطلاحا به اين گونه اشخاص History Revisionist گفته مي شود كه در همه كشورها هستند. اين افراد به جاي اين كه يك كار علمي سخت و خسته كننده و بكر را چندين سال متوالي انجام دهند مانند تاريخ ده ناكجا آباد و در آرزوي فروش دويست سيصد نسخه از كتابشان بسوزند (متاسفانه در كشور ما اين يك درد است) با نوشتن داستانهايي هيجان انگيز به شكل تاريخ ظرف چند ماه و با عرضه آن به بازار به شهرت و محبوبيت مي رسند. بعضي از اينان حتا سمت مورخ حزبي و دولتي هم پيدا مي كنند و لشكري مريد و سينه چاك پيدا مي كنند. چون محافل علمي اين اشخاص را جدي نمي گيرند آن ها هم با اين محافل دشمني مي ورزند و دانش رسمي تاريخ جهاني را كلا دروغ مي خوانند و معمولا فراموش مي كنند كه خودشان تمام مطالب خویش را از همين كتاب هاي به قول خودشان دروغين گرفته اند.

2- (حسب فرموده جناب بابايادگار كه با حد توانايي ايشان در استدلال و درك مطالب در يادداشت پيش و پاسخ هاي آن آشنا شديد، در ابتدا ذكر مي كنم كه ميزان اوستا داني و پهلوي داني نگارنده اصلا به پاي مكنزي ها نمي رسد. بنا راين طبق استدلالات بابا يادگار ــ كه قبلا ميزان اعتبار آن ها را مشخص كردم ــ يادداشت من و دلايل استنادي و عقلي آن اعتبار چنداني ندارند!!! و طبعا در اين ميان استدلالات بابايادگار درباره وجود تاريخي زرتشت و دين او به دليل اوستا داني و پهلوي داني متخصصانه ايشان كاملا معتبر است!!! البته در غياب مكنزي ها كه پس از انتشار كتاب بعدي استاد [!!]، براي حفظ آبرو مي بايد بروند خود را گم و گور كنند، بايد هم پيروان دانشمند و سرسپرده و مطيع آن ها از قماش بابايادگار تنها مدافعان زرتشت و زبان پهلوي دست ساخته شعوبيه قديم و جديد باشند. ضمنا هر چه انديشيدم ضرورت سغدي داني مورد تاكيد بابايادگار در اين موضوع چه نقشي دارد به نتيجه نرسيدم!!!)

همانطور که دوستان می بینند، جناب عارف با تهمت و فحاشی می خواهد سخنان خود را بر کرسی بنشاند.  سخنان توهین آمیز و بی سند جناب عارف به وضوح نشان دهنده تعصب و درماندگی اوست.  پرسش من از جناب عارف کاملا منطقی است و ایشان جواب داده اند که نه زبان اوستا را می دانند و نه زبان پهلوی و نه سغدی.  درباره اهمیت زبان سغدی نیز گفتنی است که بدون آن نمی توان به بخشی از آموزه های دین مانی و حتا بودایی پی برد. همان طور که دوستان می دانند آقای پورپیرار نه تنها زردشت بل که مزدک و مانی و ابو مسلم خراسانی و بابک خرمدین را هم ساخته شعوبیه و یهود و غیره می داند! 

3- از زندگاني پيامبري به نام زرتشت و ديني به نام زرتشتي، هيچ گونه سند ايراني و همزمان حتي به اندازه اثبات نقطه « ز » زرتشت در ايران، به دست نيامده است. اما خارج از ايران، ظاهرا بعضي منابع يوناني و رومي به شخص زرتشت نامي اشاره كرده اند كه در صورت صحت آن داده ها، وجود متفكري زرتشت نام در ايران پيش از اسلام، بدون هيچ تعصبي مي تواند مورد توجه قرار گيرد.(و البته در صورت صحت آن داده ها، باقي ماندن يك نام از آن دوران براي شعوبيه و يهوديان در ساخت دين زرتشتي در دوران بعد از اسلام كمك بزرگي بوده است!!!) وجود چنين وضعيتي در كنار نكات ديگر ــ كه در ذيل به آن ها پرداخته شده است ــ در مورد دين زرتشتي جاي تامل بسيار دارد

نخست این که از زندگانی بودا و موسی هیچ سندی همزمان با زمان آنان وجود ندارد.  بنابراین به واسطه دلیلی که آقای عارف اقامه نموده نمی توان این دین ها یا دین زردشت را انکار کرد. بر خلاف نظریه آقای عارف، اغلب محققان بر آن اند که بخش گاثاهای اوستا از آن خود زردشت می باشد.  حال فرض کنیم که چنین چیزی را نمی شود ثابت کرد ولی صورت لغات، ساختار جملات، دستور زبان، و ديگر ویژه های زبانی اوستايی  با «ريگ ودا» Rig Veda، سرودهای قديمی هندویان، نشان دهنده قرابت بسيار اوستايی کهن با زبان وداها است. اين نزديکی تا حدی است که با رعايت کردن تغيرات شناخته شده صداها در هرکدام از اين زبان ها (مثلاً تغيير ثابت «س» ودايی به «ه» اوستايی)، می شود شعرهای گاثاها را به زبان ودايی بازنوشت و اساساً می توان گفت که اين دو زبان لهجه های يک زبان واحد (هندو-ايرانی) بوده اند و همزمان با يک ديگر به کار برده می شده اند. در مورد تاريخ نوشته شدن وداها، بيش تر دانشمندان به قرون 15 تا 12 ق. م. اشاره می کنند و بنابراین اغلب ایران شناسان امروزی  زردشت را متعلق به این دوران می دانند.  خوب است در این جا به نظر آموزگار بی سند اقای عارف پی ببریم.  پورپیرار می گوید: «...و بدتر از آن متکی به متن اوستاست، که تدوین آن به همین اواخر در هند و با واژگان گجراتی باز می گردد»(ص 134-135)!!  این ادعا در حالی است که پورپیرار، بنا به اعتراف خود، و آقای عارف، نه به سنسکریت، نه به گجراتی نه به اوستایی و نه هیچ زبان باستانی دیگری آگاهی دارند. همین نکته برای رد گزافه گویی ها و همه ادعاهای باطل پورپیرار کافی است.  مساله «تاريخ زرتشت» (يعنی زمان زندگی او) از بحث انگيزترين مسائل ايران شناسی است و هنوز بین ایران شناسان در باره زمان او اختلاف نظر است همان طور که در میان یونانیان و ایرانیان قدیم نیز درباره زمان وی اختلاف نظر بود و ایرانیان پیش از اسلام و پس از اسلام هر کدام نظریه ای دادند. به جز منابع رومی و یونانی، منابع ایرانی سغدی و پهلوی و البته اوستا و منابع ارمنی و سریانی همگی به پیامبری ایرانی به نام زردشت اشاره نموده اند.

نمونه ای جالب از تناقض گویی های  پورپیرار در نوشته هایش  آن است که وی می نویسد: «... با اين توضيح کوتاه، اينک به کلمه‌ی "اورمزد" در کتيبه‌ داريوش بازمی‌گرديم که ترکيبی است توصيفی از دو واژه‌ی "اُو=اور" و "مزَد=مزدا". جزء اول اين ترکيب از واژه‌های شناخته شده و بسيار مصطلح غرب ايران و بين‌النهرين [ميان‌رودان]، به معنای شهر و سرزمين است... جزء دوم واژه ترکيبی اُرمزد، يعنی "مزد" همان کلمه‌ای است که در فارسی جديد بدل به مُزد شده است که خاورشناسان به غلط آن را "Muzd" می‌نويسند. اين کلمه در اوستايي "ميژد" آمده است که با مژده امروزين بسيار نزديک است» (دوازده قرن سکوت، ص124، سطر 22به بعد) و سپس «... و بدتر از آن متکی به متن اوستاست، که تدوین آن به همین اواخر در هند و با واژگان گجراتی باز می گردد» (همان، ص 134-135)!!. 

و باز نادانی پورپیرار بر همگان آشکار می شود چرا که وی برای تفسیر واژگان پارسی باستان، به زبان اوستایی، که پیش تر آن را جعلی اعلام نموده بود، متوسل گردیده است! به این نکته مجدداً باید اشاره نمود که زبان اوستا، زمان اوستا را مشخص می کند و چون پورپیرار به هیچ وجه با این زبان آشنایی ندارد، هر سخنی که درباره این زبان ایرانی به میان آورد، گزافه گویی و مهمل بافی است.

3- به عنوان مثال اگر ما بخواهيم اثبات كنيم كه مردم ايران در طول 1400 سال گذشته مسلمان بوده اند، آيا نياز داريم به نقل قول يك مورخ چيني، يوناني، رومي، فرانسوي، دانماركي و ... استناد كنيم؟! آيا جز اين است كه ميليون ها سند مادي و غير مادي كوچك و بزرگ حتي در اقصي نقاط ايران وجود دارد كه دلالت مي كنند مردم آن مناطق در 14 قرن اخير پيرو آييني به نام اسلام بودند؟ پس چگونه است كه آييني با انديشه هاي گوناگون به نام زرتشتي به درازاي 600 الي 1200 سال در سراسر ايران حضور داشته و حتي در مقطعي (دوره ساساني) با زور سرنيزه تبليغ و ترويج شده است، اما هيچ گونه اثر مادي و معنوي همزماني از خود بر جاي نگذاشته است؟! و اسم و آدرس آن را بايد در نوشته هاي (فرضي) نويسندگان سرزمين هاي ديگر جست و جو كرد؟!

هیچ سندی از 1400 سال پیش وجود ندارد که گویای مسلمان بودن مردم ایران باشد.  آفای عارف اول بگوید که منظور وی از مسلمان چیست؟  سنی یا شیعه یا اسماعیلی یا حنفی یا زیدی؟ بنا به تصریح مورخان مسلمان، اکثریت مردم طبرستان و آذربایجان و فارس و کرمان تا قرن نهم میلادی بر دین زردشتی بودند.  برای نمونه، "استخری" نگارنده کتاب المسالک و الممالک و "مقدسی" نگارنده کتاب احسن التقویم تاکید کرده اند که بیش تر مردم فارس زردشتی بوده اند.  (رجوع کنید به کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران مطهری. علت اینکه نگارنده پاسخ حاضر به این کتاب رجوع نموده، این است که برخی از پی روان پورپیرار ممکن است کتاب مطهری را قبول داشته باشند).  بدین سان، نادانی و ناآگاهی آقای عارف باز برملا می شود. 

در ضمن هیچ مسجد یا بنا یا سندی اسلامی از چهارده قرن پیش به جای نمانده است که گواه مسلمان بودن ایرانیان در آن برهه از تاریخ باشد. همچنین آقای عارف غافل از آن است که بناهای زیادی از دوران ساسانی باقی مانده است.  مانند کتیبه کرتیر و آتشکده های بسیار به شکل چهار طاق و آتشکده آذرگشنسپ و سکه های گوناگون که همگی دارای تصویر آتشکده هستند.  البته چون آقای عارف برای ادعای پوچ اش هیچ سندی ندارد، با پی روی کورکورانه از آموزگارش پورپیرار، طوطی وار می گوید که این اسناد تاریخی جعلی هستند. 

ولی اینان نمی دانند که فن آوری امروزین چنان پيشرفتی کرده است که می تواند با قاطعيت نظرات آنان را رد کند. مثلا اگر اینان ادعا می کنند کتیبه آشور بانی پال یا کرتیر یا سکه های ساسانی با نبشته های پهلوی جعلی اند٬ آیا حاضرند هزینه یک آزمایش فرنسیک و قدمت شناسی را بر عهده بگیرند؟ اگر چه آقای عارف و پورپیرار به راحتی می توانند دروغ ببافند و آثاری که دوست ندارند جعلی بشمارند٬ ولی قادر نيستند که چنين چيزی را ثابت کنند. خوش بختانه با علم فرنسیک ودانش کنونی دیرین شناسی همه تخیلات پوچ پورپیرار و پی روان اش بر باد می رود. در نهایت، سفارش ما به ایشان آن است که اندکی مطالعه کنند و خود را نادانی نجات دهند: http://www.unmuseum.org/radiocar.htm

برای نمونه چند نسک پهلوی با احتمال بالاتر از 95% ، بنا بر آزمایش های کربن 14، متعلق به دوران 600- 888 م. می باشند که بازخوانی آن ها می تواند ابهامات مربوط به ایران اواخر عصر ساسانی و اوایل عصر اسلامی را روشن کند. 

http://bancroft.berkeley.edu/events/bancroftiana/bancroftiana_123.pdf

http://www.transoxiana.com.ar/Eran/Articles/azarpay.html

 

چند نمونه از تصویر آتشکده بر سکه های ساسانی و نیز معماری این بناها:

http://www.virtualani.freeserve.co.uk/firetemple

http://www.art-arena.com/pcoins.htm#sassanian

http://www.takhtesoleiman.ir 

این نکته بسیار مهم را هم بیافزایم که ناصر پورپیرار به سبب نادانی خود زبان پهلوی را جعلی می داند؛ اما جالب آن که وی اصالت زبان پارسی باستان را قبول دارد! و ناآگاهی و بی سوادی وی از همین نکته به خوبی بر می آید؛ زیرا همان غربیانی که پارسی باستان را دوباره توانستند پس از دو هزار و سیصد سال بخواندند (اولین خط میخی که بازخوانده شد، زبان پارسی باستان بود) بدون زبان پهلوی هرگز چنین کاری را نمی توانستند انجام بدهند.  حال اگر پارسی باستان جعلی نیست (چیزی که پورپیرار هم قبول دارد) و پهلوی جعلی است، چگونه زبان پهلوی به بازخوانی پارسی باستان یاری نمود!؟

 http://i-cias.com/e.o/cuneiform.htm:

«It was the Behistun inscription that allowed Western scholars to decipher the cuneiform systems. In this inscription, there were 3 similar texts in 3 languages: Old Persian, Elamite and Babylonian. Old Persian was the first system to be deciphered in the 1840's, partly thanks to existing knowledge of Pahlavi, which was a later Persian language.

The next system to be translated, even if only in part, was the Elamite text, also in the 1840's. The Babylonian part of the Behistun was the last to be translated, and came by the efforts of scholars in different European countries».

(ترجمه: این سنگ نبشته بیستون بود که به دانشمندان غربی اجازه داد تا سامانه های میخی را رمزگشایی کنند. در این سنگ نبشته، سه متن همسان به سه زبان وجود دارد: پارسی باستان، ایلامی، و بابلی. [خط] پارسی باستان نخستین سامانه ای بود که در دهه 1840 میلادی رمزگشایی شد، [و این موفقیت] تا اندازه ای در نتیجه وجود آگاهی از زبان پهلوی، یک زبان متاخرتر ایرانی، بود. سامانه بعدی، که آن نیز در دهه 1840 میلادی ترجمه شد، اگر چه فقط تا اندازه ای، متن ایلامی بود. بخش بابلی بیستون واپسین قسمتی بود که ترجمه شد، و [این دستاورد] با تلاش های دانشمندان در کشورهای مختلف اروپایی حاصل گردید).

 

همچنین، سه منبع موثق دیگر نیز بدین حقیقت تصریح کرده اند:

1) http://encarta.msn.com/encyclopedia_761563112/Cuneiform.html

The task of deciphering the Persian cuneiform was made easier by existing knowledge of Pahlavi, a later Persian language.

 (ترجمه: عمل رمزگشایی خط میخی پارسی [باستان] با وجود آگاهی از پهلوی، یک زبان متأخرتر ایرانی، آسان تر گردید).

 

2) "سومریان"، نوشته ساموئل کریمر، ص 11: 

The decipherment itself took well-nigh half a century, and would probably have been impossible altogheter had It not been for two scholars who made significant if unwitting contributions to the process by publlishing studies which, though not concerned at all with the Persepolis cuneiform inscriptions, proved to be a fundamental aid to to the decipherers. One of the scholars was the Frenchman A. H. Anquetil-Duperron, who spent much time in India collecting manuscripts of the Avesta, the sacred book of Zoroastrianism, and learning how to read and interpret Old Persian, the language which it was written.  His relevant publications appeared in 1768 and 1771, and gave those attempting to decipher the Persepolis cuneiform inscriptions some idea of Old Persian, which proved most useful for the decipherment of Class I of the trilinguals once it had been postulated-because of its prominent position in the inscription that it was Old Persian.

 The other scholar was A. I. Silvestre de Sacy, who in 1793 published a translation of the Pahlavi inscriptions found in the environs of Persepolis, which although dating centuries later than the Persepolis cuneiform inscriptions revealed a more or less steretotyped pattern that might be assumed to underlie the earlier monuments as well.

(ترجمه بند دوم: دانشمند دیگر ا. ی. سیلوستر دوساسی بود، که در 1793 ترجمه ای از سنگ نبشته پهلوی یافته شده در اطراف تخت جمشید را منتشر نمود، که هر چند تاریخ آن به سده هایی پس از سنگ نبشته های میخی تخت جمشید متعلق است، از الگوی کمابیش کلیشه شده ای پرده برداشت که می توانست مأخذی نیز برای [رمز گشایی] یادمان های کهن تر شود).

 

از آن جا که پورپیرار هر روز نظریات خود را تغییر می دهد و ممکن است چندی بعد مدعی شود که زبان پارسی باستان نیز جعلی است، باید بداند که با این کار، بر زبان های باستانی دیگر مانند ایلامی و سومری و اکدی نیز خط بطلان کشیده است؛ زیرا بازخوانی این زبان ها تنها با رمزگشایی زبان پارسی باستان میسر شد و پارسی باستان نخستین زبانی است که دوباره در جهان بازخوانی شد و تنها با پی بردن به نشانه های ساده این خط، خطوط زبان های باستان دیگر رمزگشایی گردیدند. 

 

همان، ص 6:

 The decipherment of Sumerian actually came about through the decipherment of Semitic Akkadian, known in earlier days at Assyrian or Babylonian, which, like Sumerian, is written in cuneiform script.  And for Akkadian in turn, the key was found in Old Persian, an Indo-European tongue spoken by the Persians and Medes who ruled Iran during much of the first millennium B.C.

(ترجمه: رمزگشایی خط سومری عملاً از طریق رمزگشایی خط سامی اکدی، که پیش تر به آشوری یا بابلی معروف بود، انجام یافت، که مانند زبان سومری، به خط میخی نوشته می شد. و در جای خود، کلید رمزگشایی خط اکدی نیز در  پارسی باستان، یک زبان هندو اروپایی مورد تکلم پارس ها و مادهایی که در طی هزاره نخست پ.م. بر ایران فرمان می راندند، یافته شد).

3) Ruby, Jill, "The Behistun Inscription and the Decipherment of Akkadian", Bulletin of the Canadian Society for Mesopotamian Studies (ISSN 0844-3416), 1996, p. 15-16:

Our story begins with modern European’s first contacts with the Near East and cuneiform texts, which led to interest in the unusual writing system.  This, in turn, made possible the decipherment of the Old Persian language, which ultimately provided the key by which the Akkadian language was deciphered.  Of particular interest here is the Behistun inscription, a lengthy text written in three ancient languages: Old Persian, Elamite, and Akkadian.  This text was to play an important role in the decipherment of each of these languages.

 In 1802, a German Scholar, Georg Friedrich Grotefend, was to have the major success in reading cuneiform insciptions. Grotefend was not an Orientalist, but was said to have had a natural aptitude for solving puzzles. He built upon the observation of others, making use of his predecessors studies of the Old Persian script. He was aided by new studies of other Iranian dialects related to Old Persian, chiefly Avestan and Pahlavi. Through comparison with these dialects, he was able to suggest an approximate pronunciation for Old Persian words. 

(ترجمه: داستان ما با نخستین برخورد اروپای جدید با خاورمیانه و متون میخی، که به علاقه مندی به این سامانه نوشتاری عجیب منجر شد، آغاز می گردد. این امر، در جای خود، رمزگشایی زبان پارسی باستان را ممکن ساخت، که آن نیز سرانجام کلید رمزگشایی زبان اکدی را فراهم نمود. سنگ نبشته بیستون دارای سهمی ویژه در این زمینه است، یک متن مفصل نبشته شده به سه زبان کهن: پارسی باستان، ایلامی، و اکدی.

در سال 1802 م.، دانشمندی آلمانی به نام جرج فردریخ گروتفند، به موفقیت بزرگی در خوانش سنگ نبشته های میخی دست یافت. گروتفند یک خاورشناس نبود، اما گفته می شود که دارای استعدادی ذاتی در حل معماها بود. وی بر اظهارات و ملاحظات  دیگران تکیه کرد و از مطالعات پیشینیان اش در باره خط پارسی باستان بهره برد. او از بررسی های جدید دیگر گویش های ایرانی مرتبط با پارسی باستان، به ویژه اوستایی و پهلوی، یاری جست، و به واسطه مقایسه با این گویش ها، توانست تلفظ تقریبی واژگان پارسی باستان را پیش نهاد کند).

 

4- باستان پرستان ما عادت دارند در پاسخ به اين سئوال بگويند اسناد و مدارك مربوط به دين زرتشت در طول زمان و به خصوص در اثر هجوم اسكندر و عرب و اسلام از ميان رفته اند.اما اگر چنين آييني واقعا در سراسر ايران وجود داشته و همانند اسلام مردم گوناگون ايران به آن دين مومن بودند،هرگز هيچ نيرويي حتي به عمد نيزقادر نمي بود كه اولا دين تمام مردم را با زور عوض كند و درثاني تمام اسناد و مدارك اين آيين را از ميان ببرد.همچنان كه فراز و نشيب ها و تهاجمات مكرر و وحشتناك دوران بعد از اسلام نظير حمله مغول،هرگز نه توانست دين مردم را عوض كند(حتي به مقياس اندك!!) و نه توانست اسناد و مدارك آيين اسلام را بر  چيند.

استدلال های ضعیف و نادرست آقای عارف را می توان به آسانی به موارد دیگر نیز تسری داد.  برای نمونه چرا هیچ پی روی یا اثری از دین اعراب جاهلی نمانده است؟  چرا هیچ پی روی از دین های کهن یونان و روم نمانده است؟  بنابر این، به شیوه آقای عارف می شود گفت که یونانیان از آغاز مسیحی بودند و اعراب از ابتدا مسلمان بودند؛ زیرا هیچ فردی که پی رو دین های کهن آنان باشد باقی نمانده است.  بر خلاف نظر آقای عارف متون  بسیاری به پی روان دین زردشت اشاره کرده اند و امروزه هم زردشتیان در ایران و هند و نیز در سراسر جهان وجود دارند، گرچه تعدادشان اندک است.  درباره تغییر دین به زور شمشیر، یک نمونه جالب آن در دوران صفوی ها اتفاق افتاد و هیچ مورخی نیز اکثریت مردم ایران را در عصر پیش از صفوی شیعه ندانسته است. 

5- از نظر نسخه شناسي هم قديم ترين نسخه اوستاي موجود متعلق به قرن هفتم هجري است كه در هند نوشته شده است!! و قبل از آن زمان حتي به اندازه يك « و»  نيز سند مكتوبي از اوستا به دست نيامده است. بسياري از متون زرتشتي و پهلوي ديگر مانند كارنامه اردشير بابكان هم نسخه هاي بسيار متاخر دارند!! البته باستان پرستان ما مي گويند كه اوستاهاي پيشين در ايران و هند به تمامي از بين رفته اند و بنابراين از يك متن ديني مهم و معتبر و مقدس حتي يك « و» مكتوب هم  نبايد مانده باشد!!! بماند كه بعضي از آن ها مي گويند اوسنا اساسا شفاهي بوده است و چون اين ادعا به اندازه كافي از سوي آقاي پورپيرار مورد تمسخر استنادي  قرار گرفته است، از آن در مي گذرم. اين نكته براي آن ها كه اندك آشنايي با دانش نسخه شناسي دارند، مي تواند بسيار معنادار و راهگشا باشد.

باز هم آقای عارف نمی داند که بنا بر نظر استادش، قرآن در قرن چهارم هجری نگاشته شده است و هیچ متن قرآنی ای از دوران پیغمبر اسلام و چهار خلیفه وجود ندارد.  ولی در مورد دین های کهن تر فاصله میان زمان پیامبر و کتابت متون دینی آنان بیش تر است.  برای نمونه کهن ترین نمونه خطی از دین بودا که تنها شامل بخشی از تعلیمات وی است، از قرن یکم میلادی است، یعنی 600 سال پس از عصر بودا.

http://depts.washington.edu/ebmp

بنابراین باز استدلال آقای عارف برای انکار دین زردشتی راه به جایی نمی برد زیرا ایشان با این استدلال ها باید منکر دین اسلام و دین بودا نیز باشد.  در حالی که گروهی از ایرانیان هم به دین بودا گرویده بوده اند و یک نمونه از این گرایش را در خاندان برمکی می بینیم؛ هر چند امروزه حتا یک بودایی نیز در ایران و افغانستان وجود ندارد.  ولی آثار متعددی از هر دو دین موجود است.  

6- درست به همين دليل فقدان اسناد، دوران زندگي زرتشت در هاله اي از ابهام قرار دارد و محققان زمان زندگي وي را بين 600 تا 6000 سال ق.م تخمين زده اند. مبناي آن حدسيات هم البته و به طور طبيعي اسناد و مدارك دوره هاي بعد است. خود اين موضوع و موضوعات مشابه ديگر مثل مشخص نبودن زمان سرايش و تدوين اوستا بيانگر عدم قطعيت بسيار در اين باره هستند. از همين رو برخي زرتشت شناسان مانند نيبرگ كاملا منكر وجود اوستا در دوره هخامنشي هستند و برخي ديگر و از جمله خيال پردازي مانند خانم  بويس خير!

درباره زمان زردشت مانند زمان موسی روايت های مختلفی وجود دارد. هیچ مورخی زمان موسی را به طور دقیق نمی داند. برخی آن را ۱۴۰۰ سال پیش از میلاد و برخی ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد برآورد کرده اند. امروزه کسی نمی تواند تاریخ مشخصی را برای پیدایش دين هندو تعیین کند. ابراهيم  و نوح که دیگر جای خود دارند.  محققان زمان زندگی زرتشت را 6000 سال ق.م. ندانسته اند.  بل که آن را 14 تا 6 قرن پیش از میلاد دانسته اند.  درباره شیوه گاه شماری برخی از یونانیان هنوز اطلاعات کاملی وجود ندارد گرچه برخی از یونانیان (نه همگی) قدمت زردشت را 6000 سال ق.م. دانسته اند.  البته باید به یاد داشت که مسلمانان بر این باورند که حضرت نوح هزار سال عمر کرده است و این در روایات اسلامی موجود است.  آیا این عجیب تر به نظر می آید یا اختلاف نظر درباره تاریخچه دین زردشت؟  وجود این همه آتشکده کهن در جای جای ایران نمودار اصالت تاریخی دین زردشتی است. دین زردشت حتا در دوران صفویه پی روان زیادی داشت.  ولی اینک آیا چیزی به نام دین ابراهیم وجود دارد؟  اسناد ارمنی و یونانی و رومی و سغدی و عربی و سریانی به زردشت اشاره کرده اند. آیا به جز اسناد سامی چیز دیگری به موسی و دوران وی اشاره نموده است؟  بنابراین اگر واقعا اسناد ملت های گوناگون را درباره دین موسی و دین زردشت در کنار هم بگذاریم، اسناد مربوط به دین زردشت چندین برابر بیشتر از آن دیگری خواهد بود.  ولی صد البته پورپیرار و آقای عارف با استدلال های پوچ و سست شان به جایی خواهند رسید که بگویند: «دین یهود را هم یهودیان جعل کرده اند»! 

شگفتا كه پورپيرار لحظه‌اي با خود نيانديشيده است كه آخر جعل و تحريفي به وسعت و عظمت تمام تاريخ‌نوشته‌هاي عهد اسلامي و پيش از آن - كه از زرتشت و دين‌اش سخن گفته‌اند - چگونه ممكن است، بي آن كه حتا احدي هم متعرض و متذكر چنين توطئه‌ي عظيمي شود؟! جالب آن كه آقاي پورپيرار با رد اصالت و قدمت زرتشت و دين‌اش، حتا قرآن را كه در آن به مجوس (زرتشتيگري) به عنوان ديني شناخته شده، اشاره رفته (سوره‌ي حج، آيه‌ي 17) ناديده مي‌گيرد.

7- بررسي هاي فني درباره امكان وجود خط وزبان پهلوي و اوستايي در دوران پيش از اسلام بر اساس گنجينه لغات باقي مانده از آن زمان (و نه دوران بعد از اسلام)، و بررسي پيدايش اين عناوين در منابع اصلي و تحقيقات جديد مربوط به ايران در كتاب هاي تاملي در ... ، پلي بر گذشته انجام شده است و دنباله آن نيز در مجادات بعدي مربوط به ساسانيان عرضه خواهد شد،كه مجموع آن ها به وضوح و حتي بر متعصب ترين باستان پرستان اثبات خواهد كرد كه هرگز خط و زباني به نام پهلوي و اوستايي در ايران پيش از اسلام وجود نداشته و اساسا با توجه به بررسي هاي فني امكان وجود نداشته است.

برای رد این نظر بی پایه تنها می توان گفت که سکه ها و سنگ نبشته های بسیاری به خط پهلوی از زمان ساسانیان وجود دارد. اگر برخی افراد از فرط نادانی درباره اعتبار این اسناد شک دارند می توانند با استفاده از اصول فن آوری آن را ثابت کنند.  به عبارت دیگر، پورپیرار و پی روان اش به جای این همه دراز گویی و گزافه گویی و استفاده از تخیلات واپس مانده چند شخص سیاسی، بیایند و این آزمایش های انجام یافته را در مورد این اسناد باستانی رد کنند. بدیهی است که آنان چنین توانی را ندارند و برای همین هیچ اشاره ای به علم فرنسیک و قدمت شناسی در نوشتارهای پورپیرار نشده است زیرا همه خیالات باطل وی را بر باد خواهد داد.

8- بررسي هاي فني كتيبه هاي دوره ساساني ( در كتاب ساسانيان – پيشينه هاي ناراستي و بخش دوم آن كه در دست تاليف است)، و به ويژه بررسي مقايسه اي عكس ها  و گراورهاي مربوط به آن كتيبه ها كه در منابع مختلف، ازقديم ترين زمان هاي ممكن تا اكنون در دسترس هستند، نيز با وضوح كامل و باز هم حتي بر متعصب ترين باستان پرستان اثبات خواهد كرد كه بسياري از آن كتيبه ها  در دوره هاي اخير و با رذالت بارترين شكل ممكن و همراه با كثافت كاري هاي به اصطلاح علمي جعل شده اند.

آقای عارف بر اساس کتابی که آن را نخوانده است وعده می دهد که این کتاب ثابت خواهد کرد که کتیبه های ساسانی جعلی است!  ولی آقای عارف و پورپیرار آن قدر  شعور ندارند که بدانند علم قدمت شناسی امروزی می تواند همه نظریات پوچ شان را، که در جهت ایرانی ستیزی است، به آسانی رد کند.  سکه های ساسانی بارها تحت این آزمایش ها قرار گرفته اند و دانشمندان به قدمت آن ها پی برده اند. هم چنین چند نسک پهلوی با احتمال بالاتر از 95% ، بنا بر آزمایش های کربن 14، متعلق به دوران 600- 888 م. می باشند که بازخوانی آن ها می تواند ابهامات مربوط به ایران اواخر عصر ساسانی و اوایل عصر اسلامی را روشن کند. 

http://bancroft.berkeley.edu/events/bancroftiana/bancroftiana_123.pdf

http://www.transoxiana.com.ar/Eran/Articles/azarpay.html

9- بررسي اسنادي مدارك مربوط به تاريخ ايران باستان در دوره اسلامي ، كه دلالت بر وجود دين زرتشتي در دوران پيش از اسلام دارند ، نظير الفهرست ابن نديم و ديگر منابع شعوبي نيز ساختگي بودن و هدف دار بودن آن ادعاها و نيز پيدايش آن ادعاها از يك محدوده زماني خاص و در نتيجه تازه بودن آن ها را نشان مي دهد.

بی چاره آقای عارف فکر می کند که تنها کتاب الفهرست ابن ندیم به دین زردشتی اشاره نموده است.  بر خلاف این ادعای بی پایه عارف، صدها کتاب به زبان پارسی و عربی از اوایل عصر اسلامی تا دوران معاصر در دسترس است که جملگی دلالت بر دین زردشتی دارند.  این جا ذکر این همه کتاب را جایز نمی شمرم زیرا آقای عارف خود در این باره تحقیقی نکرده است.  برای نمونه، کسی در مسلمان بودن طبری و ابو ریحان و مسعودی (مورخ عرب تبار) شکی ندارد ولی آنها نیز به دین و تاریخ زردشت اشاره نموده اند.  برای نمونه ابوریحان بیرونی قدمت دین زردشت را 258 سال پیش از اسکندر مقدونی می داند (آثار الباقیه، ترجمه اکبرداناسرشت، انتشارات امیرکبیر، 1377، ص 148).  هیچ کدام از این منابع به اصطلاح شعوبی یا یهودی نیست.

10- زرتشتيان در دوره قاجاريه آن نقش برجسته چهره بالدار نقوش هخامنشي را بر اساس تهي دستي، ناداني و مقاصد سياسي ــ استعماري به عنوان نقش خداي اهورامزدا و فروهر برگزيدند و تا هم اكنون هم انواع و اقسام داستان هاي تخيلي ممكن را در معناي آن چهره و بال و ...  سر هم كرده اند. در حالي كه اين نقش برجسته ــ همان طور كه مي دانيم ــ نخستين بار در ميان نقوش مصري پديد آمده و سپس به نقوش آشوري و بين النهريني و از آن جا به نقوش هخامنشي منتقل شده است و به تنها كس و چيزي كه هيچ گونه ربطي ندارد، زرتشت و دين زرتشتي است!! و دقيقا به همين دليل است كه جاي اين نقش در ميان نقوش مربوط به دوره ساساني كه ظاهرا دوره اوج گسترش آيين زرتشت و تنها دوره رسميت يافتن آن است ، كاملا خالي است !!! دوستي تعريف مي كرد كه يكي از آشنايان وي اين مطلب را براي يكي از باستان گراهاي زرتشت پرست كه مثل غالب آن ها معلومات تاريخي چنداني ندارد،بازگو كرده است و آن شخص ضمن ابراز حيرت و ناباوري فراوان در صدد برآمده است تا نقش خداي اهورامزدا را در ميان نقوش و آثار دوره ساساني بيابد و تا اين زمان ماه هاست كه جست و جوي او به نتيجه نرسيده است!!! و طبعا در صورتي كه آن دانشمند زرتشت پرست به اين نكته بديهي پي نبرد، بي شك مي بايد تمام عمر خود را براي يافتن نقش مزبور صرف كند و سر آخر هم آرزو به دل بماند!!!

آقای عارف گویا نمی داند که دین زردشت هرگز و در هیچ دورانی برای خدای خود تصویری ارائه نکرده است و خدای دین زردشت به صورت بت یا خدایی انسان وار، بر خلاف دین بودایی و یهودی و مسیحی، تصویر نشده است.  نه تنها هردوت و نویسندگان یونانی و رومی به این حقیقت تصریح کرده اند، بل که امروزه هم هیچ زردشتی ای آن نقش حلقه بال دار را تصویر خدای خود نمی داند.  نقش فر تنها نمادی است از ایران باستان که از اقوام دیگر گرفته شده است و زردشتیان نیز تعبیرهای مختلفی بر آن کرده اند. اطلاعات غلط آقای عارف باز نمودار آن است که او و آموزگارش هیچ تحقیقی در مورد دین زردشتی نکرده اند وگرنه ادعا نمی کردند که زردشتیان چنان تصویری را به عنوان نماد اهوره مزدا برگزیده اند!!!  همچنین ماجرای تخیلی آقای عارف و دوست ساختگی اش ربطی به موضوع ندارد و نشان دهنده اطلاعات غلط وی درباره نگاره مذکور است. به تصریح هردوت (1/131) «ایرانیان باستان، به هنگام پرستش ایزدان، از کاربرد هر گونه شیء دست ساخت آدمی، مانند تصویر، تندیس، محراب، نماد، پرهیز داشتند» (مری بویس: تاریخ کیش زرتشت، جلد دوم، ترجمه همایون صنعتی زاده، انتشارات توس، 1375، ص 55).  اما ایرانیان باستان نشان و نمادی بیگانه را که بیش تر از نیروی شاهی (فر) حکایت می کرد تا توانایی آسمانی (الوهیت)، پذیرفته بودند (بویس، همان جا). شیخ شهاب الدین سهروردی در رساله "پرتونامه" خود درباره مفهوم "فر" می نویسد: «و هر پادشاهی که حکمت بداند و به آزمایش و تقدیس نور الانوار مداومت نماید، او را "خره کیانی" بدهند و "فر نورانی" ببخشند، و بارق الاهی او را کسوت هیبت و بها بپوشاند، و رییس طبیعی شود عالم را، و او را از عالم اعلی نصرت رسد، و خواب و الهام او به کمال رسد».  این حلقه بال دارکه در تحولات بعدی، به آن، به صورت نماد مشخصه ی زردشتی گری نگریسته شد، از مصر نشأت گرفته و به هوروس خدای آسمان و آفتاب که در فرعون حلول داشت و عقاب مظهر او بود، تعلق داشت (بویس، همان جا).  پس بر خلاف نظر نادرست آقای عارف، نماد فر هرگز نماد اهوره مزدا نبوده است و برگزیدگی این نماد برای دین زردشتی مانند برگزیدن نماد ستاره و هلال  برای اسلام است؛ در حالی که نماد هلال و ستاره را دانشمندان از سلجوقیان می دانند و چنین نمادی در ادیان باستان و حتی روی تاج سکه های ساسانی دیده شده است و در اصل ربطی به اسلام عصر محمد(ص) ندارد.

 11- در ميان پيروان ميليوني و ميلياردي اديان گوناگون در جهان امروز و حتي اديان غير الهي نظير بودايي، ديني كه اين همه درباره صلح و دوستي و سفيدي و گفتار نيك و ... نطق مي كند، مورد بي توجهي كامل مردم دنيا قرار دارد و پيروان آن از چند ده هزار نفر فراتر نمي روند!!!! باستان پرستان ابله ما كه از فرط تعصب تنها در صدد توجيه و نه خردورزي هستند، براي اين موضوع نيز به اصطلاح جواب دارند و مي گويند دليل اين كمبود عظيم پيرو، ملي و قومي بودن آيين زرتشتي است و براي اين استدلال از آيين يهود مثال مي زنند. اين جماعت خردمند!ظاهرا توجه ندارند كه حتي آيين يهود كه يك دين قومي و ملي است،با آن همه محنت و بلا كه در طول تاريخ ديده و كشيده و بسياري از آن بلايا براي برچيدن يك قوم و آيين كافي بوده اند،هم اينك پيروان چند ده ميليوني دارد و نه چند ده هزار نفري!!! و لابد پشت پا زدن مردم ايرن به اين دين ــ بر خلاف يهوديان ــ به خاطر ملي بودن و قومي بودن دين زرتشت بوده است!!!!!

بابايادگار استدلال كرده بودند كه از موسي و عيسي و بودا هم سند همزمان و بومي باقي نمانده است.حسب اطلاع ايشان يادآوري مي كنم كه اولا از تمام اين اديان و از نزديك ترين دوره ممكن به آن ها ــ يعني از زمان پيدايش خط ــ آثار مكتوب مادي و به علاوه هزار ها اثر معنوي بر جاي مانده است ( مانند پاپيروس ها،پوست نوشته ها و ... حاوي بخش هايي از كتاب مقدس و يا منظومه هاي هندي و ستون هاي آشوكا حاوي فرامين بودايي و ... ).دوما به فرض كه از آن اديان هم چنين اسنادي بر جاي نمانده بود ،باز براي اثبات وجود تاريخي چنان مذاهب و انديشه هايي اشاره به همين تاثيرات بنياني، عميق و فراگير منطقه اي و جهاني عيني آن اديان و وجود پيروان ميليوني و ميلياردي آن ها كاملا كافي است.

 باز هم بی اطلاعی و ناعارفی جناب عارف برملا می شود!  اول این که تاریخ نگاران ایرانی و عرب مسلمان ایرانیان عصر ساسانی را زردشتی و مزدکی شمرده اند.  حال چرا امروزه پی روان آن در اقلیت قرار دارند، موضوعی است که نیازمند پژوهشی جداگانه است.  ولی در اقلیت بودن پی روان دین زرتشت در عصر حاضر نمی تواند زردشتی بودن امپراتوری  ساسانی را انکار کند.  چنان که امروزه حتا یک پی رو دین عرب جاهلی یا دین رومیان و یونانیان باستان وجود ندارد ولی همه کتاب ها و حتا خود قرآن هم به این دین ها اشاره کرده اند. 

ادعای آقای عارف در باره دین بودا کامل نادرست است.  همچنین از زمان موسی (که تاریخ آن دقیقاً معلوم نیست) یا حتا 800 سال پس از موسی، اگر زمان او را 14 پ.م. بدانیم، هیچ سندی وجود ندارد.  بنا براین نظرات آقای عارف همچنان بی پایه هستند. پی روان اندک دین زردشتی نمی تواند اصالت این مذهب را انکار کند چرا که نویسندگان مسلمان به گستردگی این دین در زمان گذشته اشاره کرده اند و همه سکه های ساسانی و نوشتارهای یونانی و ارمنی و سریانی و رومی ... به این دین اشاره کرده اند.  همچنین با وجود این که از دین اعراب جاهلی حتا یک سکه یا ستون یا کتیبه نمانده است، باز کسی دین آنان را انکار نمی کند.  در حالی که انبوهی سند و آتشکده و سکه و نسک اوستایی و پهلوی و منابع تاریخی بیگانه به دین زردشتی اشاره کرده اند، اشخاصی که در سیاست انیرانی غرق شده اند به علت تعصب، عقل را ترک کرده، به ورطه تخیل و توهم و بلاهت فرو افتاده اند. 

12- از نظر تفكر مذهبي و احكام ديني، دين زرتشت بي ترديد بي در و پيكر ترين آيين جهان است؛ گذشته مشخص، اسناد و مدارك معين غير ساختگي، آيين ها و آداب و رسوم ديني منسجم و احكام و جهان بيني معين، به گستردگي و استحكام ديگر اديان جهان ندارد و اساسا معلوم نيست زرتشتي بودن يعني چي؟! حتي خود زرتشتي ها نيز نسبت به اين موضوع كه دقيقا به لحاظ مذهبي چي هستند، شناختي ندارند!!! نه اوستا مي توانند بخوانند، نه ادعيه معلوم و عمومي دارند، نه مثل ساير اديان سنت ديني مشخص دارند، نه احكام روزانه و ماهانه مشخص ( مانند نماز خواندن،كليسا رفتن و ... ) دارند و نه بسیاري از ويژگي هاي طبيعي اديان ديگر.و از همين رو تمايزات خود به تفاوت هاي رفتاري صرف متوجه ساخته اند و هر كس كه اندك آشنايي با آن ها دارد به خوبي مي داند كه دين زرتشت مطلقا توانايي برطرف كردن نيازهاي مذهبي دروني پيروانش را ندارد و به همين دليل از اين نظر به شدت تحت تاثير اعتقادات اسلامی قرار دارند. اطلاعات زرتشتي ها نيز نسبت به تاريخچه و مشخصات دينشان بسيار بسيار ناچيز است، چنان كه اگر از يك زرتشتي معمولي بپرسيد اوستا شامل چند بخش است ، به طور قطع و يقين نمي داند!!! ( هر كس باور ندارد مي تواند امتحان كند.) اين پراكندگي ها و نابه ساماني هاي دروني اين دين البته به مقدار زياد به خاستگاه ساختگي و نااستوار اين آيين بر مي گردد.

آقای عارف درباره زردشتیان می گويند:‌« نه اوستا مي توانند بخوانند». که اين هم يک دروغ است! ولی می خواهم بدانم چند در صد مسلمانان جهان عربی و قرآن را می توانند بخوانند. يا چند در صد بودايی ها پالی را می توانند بخوانند يا چند نفر مسيحی لاتين و عبری را می توانند بخوانند یا چند در صد هندوها می توانند وداها را بخوانند؟! استدلال های ضعیف و بی خردانه پورپیرار را (که آقای عارف هم کورکورانه از آن پی روی کرده) یک کودک هم می تواند جواب بدهد. به هر حال تهمت هایی که عارف به دین زردشت می زند در مورد هر دینی می شود زد.  البته نظر آقای عارف درباره شیوه عبادت و روزهای معین دین زردشتی کاملا نادرست است.  به خصوص این که متعصبین مسلمان مانند غزالی هم به روزهای مقدس دین زردشت مانند مهرگان و سده و نوروز اشاره کرده اند. 

همچنین آقای عارف تهمت های ناروایی به دین زردشت می زند که می توان بر هر دینی زد.  برای نمونه در دین اسلام امروزه در ایران ما با دعای کمیل، مهری که از خاک کربلا ساخته شده، سینه زنی و زنجیر زنی و عزاداری، واژگانی مانند حجت الاسلام، آیت الله العظما، مرجع تقلید،  .. و صد ها نمونه برخورد می کنیم که هرگز در دوران پیغمبر وجود نداشته است. 

درباره چند بخش بودن اوستا هم نظر همه زردشتیان امروز بر این است که اوستای موجود، خرده اوستا است.  یعنی بخشی از اوستا کامل است.  باید به آقای عارف نیز تذکر داد که سوره بندی و جز بندی قرآن هرگز در زمان پیغمبر نشده است.  قرآن امروز هم بنا به اخبار و روایت متعدد شيعه و سنی، مطالبی از آن حذف گردیده است. اخیرا نسخه های کهن تری از قرآن پیدا شده که نشان می دهد قرآن در حال تحول بوده است و با قرآن امروز کمی تفاوت دارد.

http://www.theatlantic.com/issues/99jan/koran.htm

به یقین هر دینی در طول زمان تحولاتی پیدا می کند و اثراتی را از دین های دیگر می پذیرد. استدلال های ضعيف و نا بخردانه آن فرد بی دیپلم توده ای  را می توان در مورد هر دينی به کار برد و البته هيچ کدام از اين ها زردشتی بودن و مزدکی و مانوی بودن ایرانیان دوران ساسانی و انبوه اسناد آن دوران را نمی تواند انکار کند. از همه مسخره تر و مضحک تر آن است که پورپيرار بدون آن که زبان اوستایی یا گجراتی را بداند یا سندی در این باره در دست داشته باشد، کتاب اوستا را نوشته شده  به زبان گجراتی قلم داد می کند!

13- و اما پيدا شدن كعبه زرتشت.يكي از چهره هاي سرشناس باستان پرستي و نويسنده كتاب هاي كورش كبير و شاهنشاهان و سنت هاي ايرانيان در دوران جشن هاي 2500 ساله، كه تصوير او را به هنگام دريافت چك تاليف كتاب كورش كبير از دست محمد رضا شاه پهلوي در روزنامه اطلاعات همان دوران به چاپ رساندند، يعني دكتر شاهپور شهبازي، درباره بازيافت كعبه زرتشت در كتاب شرح مصور نقش رستم فارس ( ص 27 ) مي نويسد: "در محوطه نقش رستم، رو به روي كوه، بناي سنگي چهار گوش و پله داري است كه اصطلاحا « كعبه زرتشت » نام گرفته است. اين وجه تسميه بسيار جديد و غير علمي است، و از 150 سال بيش تر عمر ندارد. پيش از آن نام محلي اش « كرناي خانه» يا « نقاره خانه » بود، و از آغاز سده ي 19 اروپاييان آن را ديده و به خاطر اين كه درون اش از دود سياه شده بود، آن را بناي ويژه ي پرستش آتش شمرده اند ... ايرانيان كه تازه به شناخت آثار تاريخي خود آغاز كرده بودند، اين تعبير فرنگي را هم از اروپاييان پذيرفتند، و از سوي ديگر چون شكل بنا مكعبي بود و سنگ هاي سياهي كه در زمينه سفيد ديوارهاي آن نشانده شده، يادآور «سنگ سياه» كعبه مسلمانان بود،آن را «كعبه زرتشت» خواندند ... با آن كه مي دانيم «كعبه زرتشت» نامي بي منطق و گمراه كننده است، به خاطر رواج عامي كه دارد ناچاريم آن را به كار بريم."

به اين ترتيب تفكر عميق(؟!) شرق شناسان براي جبران خلا كعبه در دين زرتشت، بر خلاف اسلام ، و به تقليد از اسلام بناي مكعب نقش رستم را «كعبه زرتشت» خواندند تا اين دين عظيم بدون كعبه نماند!! و جالب ترين نكته اين كشف اين كه: تنها كساني كه مطلقا كعبه زرتشت بودن آن بنا را باور نكردند و نپذيرفتند،همين زرتشتيان هستند!!! و حتي پس از جعل كتيبه كرتير بر روي اين بنا ، دال بر آتشكده بودن آن نيز هيچ زرتشتي اي اين بنا را به عنوان كعبه خود نپذيرفت‌، زيرا اين كعبه در طول قرن هم يك زاير زرتشتي ندارد و زيارتگاه هاي زرتشتيان به جاي كعبه زرتشت ، جاهايي نظير چك چك در يزد و ... است . و در حالي كعبه مسلمانان ساليانه ميليون ها زاير دارد، كعبه زرتشت به همراه ساير آثار نقش رستم فقط توريست ها را به خود جلب مي كند!! من هنوز نمي دانم چرا اين استادان اعظم، ضمن آن كه خود بيش تر از هر كس به الكي بودن اين نام گذاري اذعان دراند، همچنان با تبعيت كوركورانه از ايران شناسان غربي و معلمان خود، اين نام گذاري مهمل را تكرار مي كنند!!! حقا كه مانند آقاي كاوه و بابايادگارشاگردان بسيارخوب و حرف شنوايي هستند!!

درباره کعبه زردشت باید گفت که این عنوان، نامی قراردادی است. دين زردشت کبعه نداشته است و با توجه به ساختار اين بنا و شباهت آن به کعبه مکه٬ آن را کعبه خوانده اند همانطور که در زبان انگليسی می گويند Cube و منظورشان کعبه مکه نيست!  نوشتارهای پهلوی کعبه زردشت را آقای عارف جعلی می دانند ولی هيچ سندی را در دست ندارند که اين ادعای پوچ را ثابت کند. در حالي که با استفاده از فن آوری لازم قدمت اين بنا به آسانی ثابت می شود و دلایل وهمی و خودساخته آقای عارف به بن بست کشيده می شود. بنای چهارگوش معروف به "کعبه زردشت"  در برابر آرامگاه های صخره ای شاهانه نقش رستم قرار دارد که احتمال می رود داریوش بزرگ آن را برپا نموده باشد و از نظر شکل و احتمالاً کارکرد، همانند بنای معروف به "زندان سلیمان" در پاسارگاد است که ظاهراً پیش- نمونه ساخت کعبه زرتشت بوده است. وجه کاربرد این بنا به طور دقیق دانسته نیست اما پیش نهاد شده است که این سازه، مکانی مقدس بوده که از آن برای برگزاری آیین های به خاک سپاری شاهان و شاهزادگان درگذشته استفاده می شده است (B. Goldman, "Persian Fire Temples or Tombs?," in Journal of Near Eastern Studies, Vol. 24, No. 4, 1965, pp. 305-308).

14- «من نه قصد رد مطلق دين زرتشت را دارم و نه تاييد آن. همان طور كه قبل اگفتم هدف من اشاره به چند نكته اساسي در باز خواني تاريخ دين زرتشت است و اين كه بر اساس منابع موجود و با فرض صحت قطعي تمام آن ها، اثبات وجود دين زرتشت در تاريخ ايران به طور يقيني ميسر نيست، ضمن آن كه با توجه به مجعول بودن بسياري از آن اسناد، اثبات خلاف آن به سادگي ميسر است!!!»

در این جا به خوبی ملاحظه می شود که این فرد حرف خود را عوض کرده است، در حالی که  بارها ادعا نموده که دینی به نام زردشتی در زمان ساسانیان وجود نداشته است. و جالب آن که آقای عارف تاکنون نتوانسته است یکی از این اسناد به قول خود "جعلی" را معرفی کند و ساختگی بودن آن را اثبات نماید.  با وجود این که دانشمندانی مانند ابوریحان بیرونی و مسعودی و طبری و صدها تاریخ نویس مسلمان و یونانی و ارمنی و ایرانی و سریانی و رومی، همگی به دین زردشتی اشاره کرده اند، من نمی دانم که آقای عارف چرا هنوز خود را به نادانی می زند و پذیرش این حقیقت روی می گرداند؟ این حقیقت کاملا آشکار است که اگر کسی در این میان ناتوان باشد، آن شخص همانا جناب عارف است؛ زیرا وی به هیچ کدام از پاسخ های من توجه نکرده و برای گریز از بحث شروع به سفسطه بازی نموده است.

15- «بابا يادگار مي گويند برخي اديان ديگر مانند صابئيان و ستاره پرستان و ... هم پيرواني بسيار اندك دارند. مي بايد ذهن ايشان را به اين نكات توجه دهم كه ادياني نظير ستاره پرستي و ... ، به رغم مشابه بودن يك آيين در چند سرزمين، از ابتدا هم جزو اديان محدود به يك جغرافيا و مردم خاص و با پيروان اندك بودند و اينك هم پس از چندين قرن،همچنان مثل سابق ، همان پيروان اندك خود را دارند.اما دين زرتشتي ظاهرا دين سراسري يك ملت و مجموعه اي از اقوام و مردمان و آن هم براي چند ين قرن بوده است و در يك جغرافياي بسيار وسيع جاري و حاكم بوده است. اما اينك نه از آن گستردگي جغرافيايي اثري بر جاي است و نه از آن پيروان كثير و بسيار!!! ظاهرا دين زرتشتي از اين بابت با ساير اديان مطرح و فراگير ،اعم از الهي يا غير الهي، تفاوت اساسي دارد، زيرا ساير اديان مهم مثل يهوديت، مسيحيت، بوداييت و اسلام پس از گذشت قرن ها صاحب تاثير، گستردگي و پيروان بيش تر شدند اما دين زرتشتي پس از گذشت قرن ها پس رفت كرده است!!! بر عهده بابايادگار و زرتشت پرستان غير زرتشتي ديگر است كه در اثر سكوت خود زرتشتيان و استادان اعظم شان در پاسخ گويي و دفاع از تاريخ كنوني دين خود، در نقش دايه هاي دلسوز تر از مادر، براي اين اشكالات بنيادين توجيهي معقول و غير احساسي بيابند»

من در پاسخ خود هرگز به ستاره پرستی اشاره نکرده ام و آقای عارف چون نمی تواند از ادعاهای خود دفاع کند، ذهنیات خود را به منتقدان اش نسبت می دهد.  اشاره من نیز به صابئی ها امروزی بوده است. اصل موضوع این است که آقای عارف مدعی است که پی روان کم شمار دین زردشت در زمان حاضر، نمودار جعلی بودن این دین است.  این ادعا در حالی است که نوشته های مسلمانان عرب و سفرنامه های آنان اشاره می کنند که پی روان زردشت در ایران، حتا تا سده 10 میلادی نیز بسیار بودند و حتا آیت الله مطهری نیز به این نکته، برای اثبات تحمیلی نبودن دین اسلام، اشاره نموده است. این درست است که یک دین در طول تاریخ می تواند پس رفت کند. مانند دین بودایی که زمانی در هند بسیار گسترده بود و امروزه حتا یک در صد هندیان هم از پی رو این دین نیستند.  یا مانند دین عربستان عصر جاهلی که کاملا نابود شده است.  آقای عارف تصور می کند که «بر عهده» ما است که سخن مان را اثابت کنیم در حالی که آقای عارف و پورپیرار، که خود را کاشف و مالک و گوینده حقیقت می انگارند، تاکنون جرات نکرده اند که در یکی از مجلات معتبر جهان، دیدگاه های بی پایه خود را عرضه کنند و در معرض دید دانشمندان جهان قرار دهند. و دقیقا به سبب همین ناتوانی و درماندگی است که آنان این چنین به سفسطه بازی روی آورده اند.

16- «اساسا قياس ميان اديان ابتدايي پراكنده و محدود با اديان الهي و غير الهي فراگير صحيح نيست. زيرا اساسا اديان فراگير تكامل يافته آن اديان سابق و مهم تر از همه (به ويژه در مورد اديان توحيدي) بركنار كننده اديان ابتدايي پيشين هستند. مانند يهوديت،مسيحيت و اسلام كه كنار زننده و بر چيننده اديان مبتني بر بت پرستي و غيره هستند.يا همچنان كه در مورد دين زرتشتي نيز مي گويند زرتشت اديان و باورهاي قديم آرياها را در كنار هم جمع كرده و در دين زرتشتي به صورت منسجم در آورد.( و مهم ترين دليل وجود آن اديان ابتدايي، بر جاي ماندن ميراث آن ها در آثار مذهبي اديان توحيدي بعدي و نه متون شعوبي است.) اما من مي خواهم بدانم كدام دين عليه دين زرتشت ظهور كرد و آن را بر چيد كه امروزه مثل بت پرستي و خرچنگ پرستي و ... هيچ اثر همزماني از آن باقي نيست؟! مگر جز اين است كه همه اسناد و افراد مي گويند اسلام زرتشتيان را به عنوان اهل كتاب پذيرفت و به آيين آن ها احترام گذاشت؟ براي پيروان يك دين چه عاملي براي بقا راحت تر از اين كه مثل سابق و حتي كمتر از آن ماليات و جزيه بدهند و بر سر آيين نياكان خود بمانند و به عنوان كافر و مشرك و بت پرست و غيره مورد هجوم و نابودي قرار نگيرند؟!»

چند و چون گرویدن ایرانیان به اسلام هنوز مورد بحث و مجادله است.  بدون شک برخی از ایرانیان به جبر و زور، برخی از سر مصلحت و منفعت، و عده ای نیز به سبب ایمان خود مسلمان شده اند.  پاسخ پرسش آقای عارف را که کدام دین علیه دین زردشت ظهور کرد، همه تاریخ نویسان می دانند اما وی و آموزگارش طبق معمول از آن ناآگاه اند.  دین هایی مانند مانوی و مزدکی و بودایی و مسیحی و بعداً به طور شدیدتر اسلام، همگی در رقابت با دین زردشت قرار داشتند. همچنین دین زردشت، مانند دین اسلام، دارای چندین فرقه مختلف بود که بدون شک در سست شدن پایه این دین موثر بودند.  پس از دوران اسلام کمابیش همه این دین ها نیز نابود گشتند و تنها اقلیتی از زردشتیان به جای ماندند. در زمان قاجار و صفویان به ویژه نسبت به دین های زردشتی و یهودی شدیداً سخت گیری می شد.  برای نمونه یک یهودی یا زردشتی بایستی هنگام بیرون رفتن از خانه لباس خاصی می پوشید و همچنین حق نداشت در برابر مسلمان سوار بر اسب باشد ... و صدها قانون دیگر که جایی در جهان متمدن ندارد.  همچنین اگر یک فرد مسلمان یک زردشتی را می کشت، کیفر خاصی متوجه او نبود.  در این باره می توانید، برای نمونه، به کتاب دکتر ابراهیم باستانی پاریزی درباره زادگاه خودش (کرمان) رجوع نمایید. همچنین یهودیانی که به نام «مشهدی» معروف شده اند، برای دو سه نسل دین خود را پنهان می کردند.

17- بابايادگار مي گويند آزمايش كربن 14 قدمت بعضي از متون پهلوي را مشخص كرده است ( توضيح واضحات!!! ) اما نمي فرمايند آيا به اندازه يك «و» مكتوب از اين متون،چيزي از آن ها به دورات پيش از اسلام تعلق دارد يا خير،زيرا خود به نيكي مي دانند كه قديمي ترين منابع پهلوي موجود هم در قرون بعد از اسللم پديد آمدند و سطري مكتوب از آن ها از دوره ايران باستان و عصر ساساني هرگز يافت نشده است.گرچه استادان غربي دانشمند حقه باز شما مي توانند تعدادي از مكتوبات آرامي را به عنوان متون پهلوي به شما پهلوي دانان دانشمند بخورانند!!! همان طور كه قبلا نيز گفتم از شما ملتمسانه درخواست مي كنم از يك سازمان مسئول در ايران مثل ميراث فرهنگي بخواهيد تا كتيبه هاي كعبه زرتشت و نقش رجب و ... را به هر طريق علمي كه ممكن است،آزمايش كنند تا آنگاه همه ببينيم اين ها واقعا متعلق به چه دوره اي هستند و مهم تر از همه مشخص شود كه آقاي پورپيرا چقدر ررررر مرتكب اشباه شده اند!!!!

گویی آقای عارف  مطالب پیشین من را نخوانده و حتا نگاهی نیز به عکس های ارائه شده در آن جا نیافکنده است. درست است که کهن ترین کتاب های پهلوی موجود پس از اسلام نوشته شده اند، اما به آشکارا، متن و محتوای بسیاری از آن ها به دوران ساسانی متعلق است.

آقای عارف، که خود را آشکارا به نادانی زده است، از این حقیقت کاملا غافل است که سنگ نبشته های بسیاری به زبان پهلوی از زمان ساسانیان موجود است.  یکی از این سنگ نبشته های مورد بحث همان کتیبه کرتیر است.  نمونه دیگر آن نبشته های پهلوی حک شده بر سکه های ساسانی هستند.  یا مهری حاوی نبشته ای به زبان پهلوی که از آتشکده آذرگشنسپ (تخت سلیمان) به دست آمده است و تصویر آن را می توانید در این جا ملاحظه کنید:

http://www.azargoshnasp.net/~iran/languages/Azari/azarimain.htm

جناب عارف از آن جا که هیچ سندی را در اثبات ادعاهای خود در دست ندارد، هم چنان به دروغ بافی و تجاهل خود ادامه می دهد.  بر خلاف نظر وی، تعداد بسیاری از سکه های ساسانی یا سنگ نبشته ای که در پیوند پیشگفته ارائه شده است، دقیقا مورد آزمایش قرار گرفته اند و موزه های بزرگ جهان هرگز اشیاء بی اعتبار و جعلی را در گنجینه های خود نگاه نمی دارند. ولی همین موضوع آزمایش با کربن 14  و دیگر ابزار و آزمایش های علم دیرین شناسی به سادگی می تواند به همه این بحث و جدل ها پایان دهد. چه خوب بود که آقای پورپیرار و عارف، که به ساختگی بودن سنگ نبشته پهلوی اعتقاد دارند، از همان اول پیش نهاد چنین آزمایش هایی را می دادند تا به گفته حافظ «سیه روی شود هر که در او غش باشد»! امروزه این آزمون ها در بهترین آزمایشگاه های جهان انجام می شوند. درباره سکه های حاوی نبشته های پهلوی نیز این گونه آزمایش ها انجام شده است.  گرچه سکه های مجعول از همه کشورها به دست آمده و در همه دوران ها موجود و مورد توجه شیادان و سودجویان بوده است، ولی سکه های محفوظ در موزه ها همواره پس طی کردن آزمایش های دقیق پذیرفته و نگاه داری می شوند وگرنه اعتبار خود را از دست می دهند. و همین نکته به تنهایی برای رد گزافه گویی های پورپیرار و اقای عارف بسنده است.  پورپیرار نادان ادعا نموده است که کتیبه حاجی آباد را سازمان میراث فرهنگی جعل کرده است در حالیکه این کتیبه حدود 200 سال پیش یعنی زمانی که چنین سازمانی وجود نداشت کشف گردیده است. من شخصاً حاضرم که نتیجه آزمایش های دیرین شناسی را در مورد هر یک از کتیبه ها بپذیرم.  ولی حقیقت این است که پورپیرار اساساً خواستار چنین چیزی نیست وگرنه از همان ابتدا به جای این همه درازگویی و زبان بازی، انجام یافتن چنین آزمایش هایی را پیش نهاد می کرد. اما حقیقت آن است که هدف اصلی پورپیرارفروش هر چه بیشتر کتاب های خود است و این که چند فرد نادان و ضعیف النفس مانند اقای عارف دور وی جمع شوند و او را بستایند و مجیزگویی کنند. آیا اقای عارف حاضر است که نتیجه آزمایش دیرین شناسی سکه های ساسانی را پذیرد؟  آیا اقای عارف که پیش نهاد چنین آزمایشی را در مورد کتیبه های نامبرده داده، حاضر است که حقیقت چنین آزمایشی را قبول کند؟  آیا آقای عارف تاکنون با خود نیاندیشیده است که اصلا چنین آزمایش هایی تا به حال انجام شده است یا نه؟ 

18ـ همان طور كه قبلا ذكر شد، از قرآن رقعه هاي قرآني بسياري از گوشه و كنار جهان اسلام به دست آمده است،( ر.ش به مجموعه هنر اسلامي دكتر خليلي) اصل نامه هاي پيامبر نيز به دست آمده اند. جناب بابايادگار عزيز: ما از شما رقعه هايي از اوستا نمي خواهيم. تنها به يك «و» مكتوب از اوستا، آن هم نه از هزارهاي پيش از اختراع خط و يا حتي پس از اختراع خط، بل از زماني پيش از قرن هفتم هجري ، يعني از دوره هاي پس از پيدايش صدها سند ديني بودايي،يهودي و مسيحي، راضي هستيم و قانع مي شويم ! يادتان نرود فقط يك «و» !

این نیز سخنی گزافه و بی پایه است. هیچ سوره ای از قرآن که در زمان پیغمبر یا چهار خلیفه یا حتا 100 سال پس از پیغمبر نوشته شده باشد، وجود ندارد.  این نکته برای مسیحیانی که از اسلام خرده می گیرند، بسیار جالب توجه است.  حتا مسلمانان بر این باورند که کهن ترین قرآن متعلق به عثمان است که در بخارا موجود است ولی این هم یک افسانه است.  جالب آن که پورپیرار در جایی می گوید که اعراب تا سده چهارم هجری خطی برای نگارش نداشتند اما در جایی دیگر مدعی می شود که نامه پیامبر اسلام به خسرو پرویز را کشف کرده است (!!!)، همان نامه ای که می گویند خسرو پرویز نخوانده پاره کرده بود!!! آیا ممکن است نویسنده ای تا این حد خواننده اش را تحقیر کند و او را در جای کودنی فاقد تفکر بنشاند، قدرت تعقل و تمییز را از او سلب شده بیانگارد و این همه سخن ضد و نقیض بی سند و محتوا را که به مسخره بازی شبیه است، در مقابل او انبار کند؟!

آقای عارف احتمالاً می داند که از دیوان حافظ و شاهنامه فردوسی و بسیاری از آثار ادبی دیگر نسخه ای به خط سرایندگان یا نویسندگان آن ها در دست نمی باشد.  درباره اوستا نیز همین حقیقت صادق است و طبیعی است که با گذشت سال ها و نسل ها، نسخه ای دست اول از آن بر جای نماند.  بسیاری از تاریخ نویسان مسلمان به کتاب دینی زردشتیان با نام های اوستا/ زند/ پازند، پیش از قرن هفتم هجری، اشاره نموده اند.  یک نمونه آن ابوالحسن مسعودی مورخ عرب تبار سده چهارم هجری است که می نویسد: «زرادشت پسر اسبیمان بود. وی پیمبر مجوس است و کتاب معروف را همو آورده که به نزد عامه به نام زمزمه معروف است و به نزد مجوسان نام آن " بستاه" است. به نظر ایشان زرادشت معجزات محیرالعقول آورده و از اتفاقات کلی و جزیی جهان پیش از حدوث آن خبر داده است [...] مندرجات آن (اوستا) وعده و وعید و امر و نهی و دیگر آداب شریعت و عبادات بود و شاهان پیوسته به مندرجات این کتاب عمل می کردند» (مروج الذهب، جلد یکم، ترجمه ابوالقاسم پاینده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344، ص 224). چنین گواهی های خدشه ناپذیری را در آثار بسیاری از نویسندگان متعصب و غیر متعصب مسلمان می توان یافت.  ولی آقای عارف طبق معمول به جای خواندن چنین گواهی های آشکاری، همان ادعاهای توخالی خود را  تکرار کرده است.

یک نمونه دیگر از شاهنامه:

به استا و زند، اندرون زردهشت

بگفته است و بنموده گرم و درشت

که: هر کو ز فرمان و پند پدر

بتابد، مر او هست جادو پسر

***

که دین مسیحا ندارد درست

همش کیش زردشت و زند است و است

چو آید ز ما برنگیرد سخن

نخواهیم استا و دین کهن

ده ها سند دیگر نیز می توان آورد که متعلق به پیش از قرن هفتم هجری بوده و به زردشت و کتاب اوستا اشاره نموده باشند؛ به ویژه متون مانوی که اسنادی هستند از زمان ساسانی.  برای آگاهی بیش تر، به این صفحه مراجعه فرمایید:

http://www.azargoshnasp.net/~iran/Iran/zartoshtpanarabism.htm

اقای پورپیرار آشکارا دانشی از اوستا ندارد می گوید که زبان اوستا همان زبان گجراتی است یا از واژگان گجراتی ساخته شده  است.  البته این را نیز بیفزاییم که در زبان پارسی و کردی واژگان زیادی از ریشه اوستایی بر جای مانده است.  برای نمونه "ازم" در اوستایی و "از" در کردی هر دو به معنی «من» است.  چند نمونه دیگر را برای خوانندگان از دو مقاله می آوریم:

.  «بَرز» در کردی و «بَرَزا» در اوستایی و «بلند» در پارسی.  «ماسی» در کردی و «ماسیا» در اوستایی و «ماهی» در پارسی.  «ویسو» در کردی و «واس» در اوستایی و «خواستن» در پارسی.  «زانن» در کردی و «زان» در اوستایی و «دانستن» در پارسی.  «وَراز» در کردی و «وَرازا» در اوستایی و «گراز» در پارسی.  «ناو» در کردی و «نامَن» در اوستایی و «نام» در پارسی.  «هاوین»  در کردی و «هامینا» در اوستایی و «تابستان» در پارسی.  «کَر» در کردی و «خَرَ» در اوستایی و «خَر» در پارسی.  «کانی» در کردی و «خانیا» در وفسی و «خَن» در اوستایی و «بهار» در پارسی.  «یَوَ» در کردی (گورانی) و «یَوَ» در اوستا و «جو» در پارسی.  همچنین «یَهَر» در کردی (گورانی) و «یاکَر» در اوستایی و «جِگر» در پارسی.  «مونگ» در کردی (گورانی) و «مائونگهه» در اوستایی و «ماه» در پارسی.  «شو» در کردی و «خِشَپ» در اوستا و «شب» در پارسی.  «شار» در کردی (گورانی) و «شوئیتره» در اوستایی و «شهر» در پارسی. «زور» در پارسی/کردی و «زوار» در اوستایی.  «هَپتَ کَرشوان» در اوستا و «هفت کشور» در پارسی/کردی.  

فهرست پایین هم از یک تارنمای معتبر دیگر برگرفته شده است. 

 

 

در زير هشت واژه در هم‌سنجی چهار زبان ايرانی گذاشته شده است:

پارسی دری

پهلوی

پارسی باستان

اوستايی

رده

گرگ

گورگ

وركانا

وهركه

1

سوار

اسوار، اسپه‌وار

اسه‌بره

اسبارای

2

ترس

ترس

ترس

ترس

3

ايدون، اين‌چنين

اتون

آيتونا

اَئِتَوَنْت

4

دندان

دندان

دنتان

دنتان

5

فرشته

فرشتك

فرائيشته

فرائشته

6

فروهر

فروهر

فرورتى

فره‌وشى

7

گمان

گومان

ويمانه

ويمانه

8

 

 و همچنین:

 

Aspa (پارسی باستان) > asp (پارسی میانه) > اسب (فارسی)

Kāma (پارسی باستان) > Kām (پارسی میانه) > کام (فارسی)

Daiva (پارسی باستان) > dēw (پارسی میانه) > دیو (فارسی)

Drayah (پارسی باستان) > drayā (پارسی میانه) > دریا (فارسی)

Dasta (پارسی باستان) > dast (پارسی میانه) > دست (فارسی)

Bāji (پارسی باستان) > bāj (پارسی میانه) > باج (فارسی)

Brātar (پارسی باستان) > brādar (پارسی میانه) > برادر (فارسی)

Būmi (پارسی باستان) > būm (پارسی میانه) > بوم (فارسی)

Martya (پارسی باستان) > mard (پارسی میانه) > مرد (فارسی)

Māha (پارسی باستان) > māh (پارسی میانه) > ماه (فارسی)

Vāhara (پارسی باستان) > wahār (پارسی میانه) > بهار (فارسی)

Stūnā (پارسی باستان) > stūn (پارسی میانه) > ستون (فارسی)

Šiyāta (پارسی باستان) > šād (پارسی میانه) > شاد (فارسی)

Duruj / drauga (پارسی باستان) >  drōgh (پارسی میانه) < دروغ (فارسی)

 

 نمونه های بسیار دیگری وجود دارد که خود یک مقاله دیگری می طلبد.  همانندی واژگان اوستایی و پارسی باستان بسیار فراوان است و ما این پنج پیوند را برای خوانندگان پیشنهاد می کنیم.

 

http://www.azargoshnasp.net/~iran/languages/Old_Persian/op19.pdf

http://www.azargoshnasp.net/~iran/languages/Old_Persian/op20.pdf

http://www.azargoshnasp.net/~iran/languages/Old_Persian/op21.pdf

http://www.azargoshnasp.net/~iran/languages/Old_Persian/op22.pdf

http://www.azargoshnasp.net/~iran/languages/Old_Persian/op23.pdf

 

ولی همین نکته برای اثبات بی سوادی پورپیرار بسنده است؛  زیرا وی نه اوستا می تواند بخواند و نه گجراتی و نه سنسکریت و نه پارسی باستان و نه پهلوی!  آقای عارف نیز دانشی از زبان اوستایی ندارد و از این نکات  چیزی در نمی یابد!  ولی بنابر اعتراف همه زبان شناسان زبان اوستا و سنسکریت پیوند و نزدیکی بسیاری با هم دارند و این حقیقت گواه آن است که اوستا و متون سنسکریت ریشه و خاستگاه و پیشینه واحدی دارند. بدین ترتیب آیا زبان سنسکریت هم جعلی است؟!  اینک می دانیم که زبان پالی دین بودایی نیز از سنسکریت یا زبانی شبیه آن سرچشمه گرفته است. آیا این زبان هم جعلی است؟ آیا زبان پارسی باستان که پورپیرار هم اصالتش را ناچار قبول دارد و همه دروغهایش را نابود می کند جعلی است؟  هر یک از این نکات به تنهایی برای رد ادعاهای سبک اقای عارف بسنده است ولی او مانند همیشه به هیچ وجه  نمی تواند به نکته نکته این استدلال ها و استنادها جواب دهد. 

19- بابايادگار به جاي پاسخ نويسي در مورد ادعاي زرتشتيان در مورد نقش اهورامزدا ــ كه اين يكي ديگر براي هر كسي كه از زرتشت فقط نامي شنيده باشد ــ روشن است،از فرط ناتواني حتي در توجيه ، و احساسي نگري به حاشا كردن اصل موضوع پرداختند!! اين كار ايشان مثل اين است كه كسي به دلايلي بگويد مسلمانان كار درستي نمي كنند كه به حج مي روند ، و ما براي فرار از پاسخ نويسي بگوييم مسلمانان كه اصلا به حج نمي روند!!!!

آقای عارف باز هم خود را به نادانی می زند.  اهوره مزدا در دین زردشت به هیچ وجه نمادی ندارد و در تاریخ زردشتیان هم بی سابقه است که اهوره مزدا دارای نماد ظاهری باشد.  محققان فرضیه های مختلفی در تفسیر نگاره حلقه بالدار ارائه نموده اند اما بحث در ابن باره همچنان ادامه دارد. با وجود این، معلوم نیست که آقای عارف چرا هم چنان خود را به نادانی می زند. انگار آقای عارف نمی داند که درباره صدها نکته تاریخی هنوز بین دانشمندان غربی بحث و اختلاف نظر وجود دارد.  ولی وجود دین زردشتی در دوران ساسانی یا وجود کتیبه های پهلوی هرگز مورد تردید نبوده است. با همان آزمایش های دیرین شناختی، که اشخاصی مانند پورپیرار از آن هراس دارند و هیچ اشاره ای به آن نمی کنند، می توان شک اشخاص ناآگاهی مانند آقای عارف را بر طرف نمود. ایرانیان باستان، به هنگام پرستش ایزدان، از کاربرد هر گونه شیء دست ساخت آدمی، مانند تصویر، تندیس، محراب، نماد، پرهیز داشتند (هردوت1/131).  اما آن حلقه بال دار در حقیقت نمودار فر و نیروی پادشاهی است که نخست در مصر هزاره سوم پ.م. پدید آمد و در طی هزاره دوم در سراسر خاورمیانه گسترش پیدا کرد و به هنر شاهانه هخامنشی نیز راه یافت.

پس می بینیم که بر خلاف نظر نادرست آقای عارف، نگاره حلقه بال دار هرگز نماد اهوره مزدا نبوده است. گزینش این نماد برای دین زردشتی مانند برگزیدن نماد ستاره و هلال  برای اسلام است، در حالی که نماد هلال و ستاره را بسیاری متعلق به سلجوقیان می دانند و چنین نمادی در ادیان باستان و حتا بر روی تاج شاهان ساسانی دیده می شود و ربطی به اسلام در زمان محمد(ص) ندارد.  همان طور که نماد پنج انگشت (برای پنج تن) و دیگر نمادهای مذهبی کنونی هیچ ارتباطی با آن دوران ندارند. 

20- ادعاي سطحي بابايادگار درباره روند فراگير و دروني شيعه شدن ايران، تنها بر اساس شمشير شاه اسماعيل و بقيه شاهان صفوي، براي اهل تاريخ، تنها نشان مي دهد كه ايشان واقعا از تاريخ ايران چيز بنياديني نمي دانند و حداكثر چند كتاب را رو خواني كرده اند!!

قضاوت درباره این ادعای مضحک آقای عارف را به عقل سلیم خوانندگان وامی گذارم. با وجود تصریح همه تاریخ نویسان به این که اغلب ایرانیان پیش از عصر صفوی سنی مذهب و شافعی و حنفی بوده اند، و در حالی که حتا اجداد صفویان مانند شیخ صفی الدین اردبیلی خود یک شافعی مذهب بوده است (بنا بر قول حمدالله مستوفی) دیگر در این مورد جایی برای بحث و جدال باقی نمی ماند.  بنا براین تنها آقای عارف هستند که از تاریخ کاملا ناآگاه اند. حقیقت آن است که با زور شمشیر بارها شده است که دین منطقه ای را عوض کرده اند. چنان که در اسپانیا، مسیحیان همه مسلمانان را یا نابود کردند یا وادار به پذیرفتن دین مسیح کردند.  من نمی دانم چرا این نکته برای اقای عارف عجیب جلوه می کند! 

21- فقط محض اطلاع و تامل: در قرن ششم هجري،يك خاخام يهودي به نام ربي بنيامين تودولايي،از اسپانيا براي تهيه گزارشي از آمار و وضع يهوديان مشرق و ايران،به اين سرزمين ها سفر كرد و سفرنامه ويژه اي از خود بر جاي گذلشت.بنيامين با توجه به ماموريت خود حساسيت خاصي نسبت به اقليت هاي مذهبي دارد اما با اين حال هيچ ياد و اسمي از زرتشت و زرتشتيان در ايران نمي كند و گويي حتي يك زرتشتي هم در ايران آن زمان نديده است.جناب بابايادگار ، اين موضوع نشان مي دهد كه اگر ما از منابع شعوبي قلابي و منابع يوناني و رومي فرضي فراتر برويم و به يك سند قرن ششمي غير شعوبي و سالم آن هم از طرف يك يهودي و با حساسيت ويژه مذهبي رجوع كنيم،متوجه مي شويم تمام اين ( به تعبير مرحوم جلال آل احمد ) زرتشتي بازي ها ي يكي دو سده اخير محصول جريانات تبليغي و استعماري انگلستان و غرب در ايران و هند هستند!!

این نکته هم نمودار نادانی اقای عارف است.  بر فرض این که ادعای اقای عارف درست بوده و چنان خاخامی به ایران مسافرت کرده باشد (و محتمل است که این گونه هم نباشد) آیا چون این فرد یهودی درباره دین زردشتیان چیزی نگفته است باید این نتیجه را گرفت که دین زردشتی وجود نداشته است!؟ گویا آقای عارف توقع دارد که این یهودی درباره همه نقاط ایران و تمامی مسائل آن سخن بگوید.  برخلاف ادعای اقای عارف سفرنامه های متعددی پیش از قرن ششم هجری به دین زردشتی در ایران اشاره کرده اند.  کتاب این خاخام یهودی بیشتر برای یهودیان نوشته شده و هدف از آن معرفی جوامع یهودی بوده است.  اگر من امروز کتابی درباره ایران بنویسم و نامی از کرمانشاه نیاورم؛ آیا باید نتیجه گرفت که کرمانشاه وجود ندارد؟  ده ها کتاب درباره ایران هیچ نامی از کرمانشاه یا یزد یا اصفهان یا خرم آباد نیاورده اند.  پس بنا بر منطق آقای عارف کرمانشاه یا اصفهان وجود ندارد زیرا درآن کتاب ها نامی از آن ها نرفته است!  من نمی دانم اقای عارف چگونه و بر چه مبنا و منطقی از گواهی و تصریح کتاب های مسلمانان گاه متعصبی مانند غزالی (معاصر با همان خاخام) و جز وی، چشم پوشی و صرف نظر می کند؟! آیا غزالی و ابوریحان بیرونی و استخری و مسعودی و یعقوبی و ابن الفضلان که سه نفر آخر عرب بودند و همگی نکاتی را درباره دین زردشتی نوشته اند، یهودی بودند؟!  برای آگاهی آقای عارف و امثال او باید گفت که بسیاری از مفسران مسلمان قرآن نیز به دین زردشت اشاره نموده اند. آیا آن مسلمانان  هم یهودی بوده اند؟! بسیار جالب است  که اقای عارف در حالی که همه جا از یهودیان و خاخام ها بد گفته و آنان را جاعلان تاریخ ایران قلم داد نموده و حتا هخامنش را مانند آموزگار نادان اش "خاخام منش" معنی کرده، در این جا  نوشته نامربوط یک خاخام یهودی را تایید می کند و آن را سندی استوار می انگارد!!! 

باز هم جالب است که آموزگار نادان اش با عدم اطلاع از زبان کردی، چندی پیش، با عدول از معناسازی پیشین خود، ادعا کرده بود که واژه هخامنش در زبان کردی یعنی «تجاوز».  در حالی که "هخ" در در زبان کردی گورانی یعنی دوست و "منش" نیز همان منش پارسی است. 

22- اقای عارف که خود را دربرابر گواهی و گویایی اسناد بازمانده  از دوران ساسانی، که در موزه های مختلف جهان موجودند، ناتوان و درمانده می بیند و حتا مذبوحانه دانش دیرین شناسی را رد می کند، در جایی دیگر می گوید:

بابایادگار می گویند اغلب مسلمانان نمی توانند معنی نیایش های خود را بفهمند! و توجه دارید که ایشان در لفافه و در تایید پیام قبلی خود در قیاس با زرتشتی ها این حرف را می زنند و این یعنی مسلمانان که تقریبا اکثرشان جزو اعراب هستند و عربی زبان مادریشان است از ۷۰ هزار زرتشتی در جهان (و از پیروان ادیان که زبان دینی شان را به دلایل تاریخی و طبیعی شاید نمی دانند )عقب تر هستند!!!!

جناب عارف  می گويند: «مسلمانان که تقریبا اکثرشان جزو اعراب هستند و عربی زبان مادریشان است »!! من نمی دانم جناب عارف این اطلاعات سراپا غلط و بی پایه را از کجا به دست آورده است؟ امروزه در جهان بيش از يک بیليون مسلمان وجود دارد که  حد اکثر ۱۵٪ آنان عرب زبان اند! در ضمن عربی مصری و مراکشی و خوزستانی و عراقی و لبنانی، عربی قرآن نيست!  پس اطلاعات جناب عارف درباره  زبان های جامعه مسلمانان هم نادرست است و حتا نادانی ایشان به جایی رسیده است که زبان عربی امروزی را با زبان عربی قرآن اشتباه کرده است! 

23- كتاب هاي بعدي استاد براي هميشه به گفت و گوي كنوني درباره محتواي سلسله ساساني،محتواي سكه ها و كتيبه هاي ساساني و ماهيت واقعي خط و زبان پهلوي و اوستايي خاتمه خواهد داد. اگر چه باز هم اين دانشمندان مخالف ، به جاي خواندن آن به تكرار لاطائلات پيشين به اسم نقد مي پردازند و دائم تكرار مي كنند آقاي پورپيرار سندي ندارد!!!! و اين تكرار به حدي است كه خودشان هم شعار تبليغاتي شان را ــ مثل ملا نصرالدين ــ باور كردند!

و در این جا می توان گفت که ماجرای اقای عارف از دو حال خارج نیست.  یا وی شست وشوی مغزی داده شده است که این گونه بدون خواندن مطالب پورپیرار تمام ادعاهای وی را باور دارد.  یا این که او خود پورپیرار است زیرا که جز او چه کسی می تواند از محتوای کتاب هایی که هنوز نوشته و منتشر نشده اند، خبر دهد!؟ به هر حال  نوشته های جناب عارف چیزی جز سفسطه گری نیست و من در این جا فقط به نکاتی  که قابل بحث هستند پاسخ می دهم تا مجددا نشان دهم که  جناب گلسرخی به سبب ناتوانی مطلق علمی و عقلی خود، در برابر نقدهای وارد شده به او، جز تکرار طوطی وار القائات پوچ پورپیرار، کار دیگری از دست اش برنیامده است.

خوب است اقای عارف اطلاعاتی نیز درباره خود بدهند.  بدون شک همه طرف داران پورپیرار از دو طیف هستند. نخست، طیف "پان عربیست ها"، که پورپیرار در راس آن ها قرار دارد و همگی دشمن  فرهنگ ایران باستان اند. دوم، طیف "پان ترکیست ها" که چون خود هیچ تاریخی به جز جنایات و ویرانگری های چنگیز و تیمور و اغوز ندارند، در برابر ایرانیان شدیداً احساس حقارت می کنند و از این رو چاره ای به جز پورپیرار بازی، برای توهین به تاریخ و فرهنگ ایران، که آن نیزتاریخ مصرف اش رو به اتمام است، ندارند.

24- مگر مي شود اسناد يك دين،در هر زمان كه نوشته شده باشند،به زبان ادبي و خط پيروان آن دين در زمان مربوطه نباشند؟ مگر اسناد ديني يهودي به عبري،اسناد ديني مسيحي به لاتين،بودايي و هندويي به پالي و سانسكريت نيستند؟

آقای عارف بر واژگان "همزمان" و "همزبان" که من به هر دو اشاره نموده بودم تاخته است زیرا وی درست معنی این دو واژه را درک نکرده است.  برای نمونه زبان مسیح و حواریون وی آرامی بوده است ولی انجیل های موجود به زبان های لاتین و یونانی می باشد که هیچ کدام زبان مسیح نبوده است؛ اما بر خلاف این، زبان اوستایی یک زبان هندو ایرانی و متعلق به ناحیه شمال شرق ایران، و زبان خود زردشت می باشد که زبان شناسان قدمتی برابر 1000-1200 سال پ.م. را برای آن برآورد کرده اند و متون مقدس زردشتی جملگی بدین زبان اند. این ها حقایقی است که آقای عارف کاملا از آن ها ناآگاه است. به هر حال در دست نبودن متون دینی همزبان با پیامبر آن دین، نمی تواند دلیلی برای رد اصالت یک دین باشد. 

25-  آقای عارف در باره سکه های ساسانی می گوید دعوا بر سر قدمت آن ها نيست که از طريق آزمايش مشخص شدند»! پس انگار اقای عارف زمان آن سکه ها، یعنی تعلق آن ها را به دوران ساسانی، قبول دارد. ولی در جای ديگر می نويسند:« هرگز خط و زباني به نام پهلوي و اوستايي در ايران پيش از اسلام وجود نداشته»!!!

در پاسخ به این ادعای بی خردانه تنها کافی است که به نام شاهان ساسانی که به زبان پهلوی و بر سکه های ساسانی نگاشته شده اند، اشاره شود:

http://www.grifterrec.com/coins/sasania/sas_mint/sas_kingnames.html

همین نکته بس که هیچ کدام از این نام ها سامی یا آرامی نیستند بل که به آشکارا ایرانی و پهلوی اند. مگر این که آقای عارف فکر کند نام شاپور و پیروز و یزدگرد عربی یا عبری هستند! 

دانشمندان در مورد خط پهلوی نظر واحدی دارند، که این خط برگرفته از خط آرامی است، همان گونه که خط پارسی امروز برگرفته از خط عربی است.

26- یکی دیگر از پی روان جاهل پورپیرار، که با توهین و فحاشی سخن اش را آغاز کرده، می نویسد:

«احمق چرا پیش خودت خیال میکنی که سئوال بیجواب داده ای؟ ۳ سال است استاد پورپیرار بزرگ مشغول پرسشهای اصلی درباره بنیاد تاریخ ایران است و تو که هیچ سردمداران ساخت دروغ در تاریخ ایران نیز خفه شده اند و در این کتاب آخر هم ثابت کرده اندکه کتیبه های کنده شده در غار حاجی آباد و بر مکعب نقش رستم قلابی و کار سال ۱۳۱۶ است همانطور که فبلا ثابت کرده بودند که بنای تخت جمشید و کتیبه نقش رجب قلابی است. شماها که در اصل هویتی دروغ و ساخت یهودیان دارید به جای سئوال دادن اول هستی خودتان را ثابت کنید بعد زر بزنید چرا که مرده که سئوال نمیدهد. استاد پورپیرار مرداب باستان پرستی در ایران را خشکاند بروید جای دیگر قورقور کنید وزغها. شما خیال میکنید جوانان این مملکت همون ساده لوحان قدیمند؟»

«این نادان همه را به نفهمی خود فرض کرده و چون کتاب آخر استاد(منظورش پورپیرار است که حتا معلوم نیست دیپلم  دارد یا نه!) را نخوانده نمیداند که استاد در کتابشان حتی تصوير کوست نوکر يهود از کتيبه حاجی آباد را چاپ کرده اند که دوران او با کرپورتر همزمان است.»

همچنین پورپیرار در تارنمای اش نوشته است:

«بروز عوارض ضربه ی کتاب «اشکانيان»

به تدريج آثار و عوارض ضربه ی گيج کننده ی کتاب «اشکانيان» ظاهر می شود و اندک اندک شاهد تظاهراتی هستيم که معلوم می کند آن ضربه به کلی تعادل عقلی باستان پرستان را برهم زده و  قدرت تفکر متعارف را نيز، تا آن جا از آنان سلب کرده که از سر نام و عنوان و آرم و اعتبار خود نيز گذشته اند و دست به اعمالی می زنند و اسنادی خلق می کنند که به وضوح و روشنی تمام معلوم می کند که عمله و اکره ی ايران شناسی سنتی و وارداتی ايران، جاعلينی جری و بی دانشانی بی شرم اند که تکليف آنان را بايد محکمه ای ملی معلوم کند تا همه ناظر شويم چه کسانی تاريخ و هويت مردم ايران را به بازی گرفته اند و تمسخر می کنند: ناصر پورپيرار با مجموعه ی «تاملی در بنيان تاريخ ايران»، يا موزه ی ملی ايران که علنا و بی پروا، هويت و هستی و تاريخ اين سرزمين هفت هزار ساله را بازيچه پنداشته و با تحقير و توهين به شعور ملی و به هيچ شمردن عقل و تمييز دانش آموختگان، با همکاری داريوش اکبر زاده کتاب «کتيبه های پهلوی اشکاني» را منتشر کرده است؟ اين کتاب ۸۶ صفحه ای تعدادی کتيبه ی اشکانی را با باز نويسی متن و  عناوين زير آدرس می دهد که تماما دروغ واضح، جعل مطلق، زاده ی خيال محض، بهتان بی ترديد و حقه بازی قی آلود و آشکار است:

۱. کتيبه ی اشکانی اردشير ساسانی در نقش رستم!!!!!!!

۲. کتيبه ی اشکانی شاپور ساسانی در حاجی آباد!!!!!!!!

۳. کتيبه ی اشکانی شاپور ساسانی در تنگ براق !!!!!!!!

۴. کتيبه ی اشکانی هرمز ساسانی در نقش رستم !!!!!!!!!!!!!

۵. کتيبه ی اشکانی کال چنگال !!!!!!!!!!!

۶. کتيبه های اشکانی سر پل ذهاب !!!!!!!!!!!!

۷. کتيبه ی اشکانی اردوان در شوش !!!!!!!

و چند کتيبه ی اشکانی بی هويت ديگر.

بی شک در سراسر اين سرزمين کتيبه هايی با مشخصات فوق وجود ندارد و تمامی آن ها ساخته ی ذهن نادرست و عليل سازندگان کتاب «کتيبه های پهلوی اشکاني» است. چه بر سر مان آمده است که موزه ی ملی ايران و در واقع سازمان ميراث فرهنگی، برای تاريخ ما کتيبه جعل می کند؟  چشم تمام تشکيلات فرهنگی کشور روشن، که مراکز رسمی  و ملی هم، برای تحقير تاريخ و هستی و هويت ملتی، کتيبه ها ی اشکانی می سازند و در کتابی با آرم موزه ی ملی ايران منتشر می کنند! معلوم است که آن کارشناسان وزارت ارشاد، که کتاب ساسانيان مرا «تمسخر غرور ملي» می شناسند، نبايد هم قادر به تشخيص اين مجموعه ی جاعلانه باشند که به جای پاسخ به کتاب «اشکانيان» من منتشر کرده اند!»

من در این جا صرفاً اشاراتی به کتیبه حاجی آباد می کنم و تاکید می نمایم که اصالت این آثار باستانی با استفاده از دانش دیرین شناسی کاملا قابل اثبات است. اما در پاسخ به ادعای بی پایه و مضحک پورپیرار و نوچگان وی، باید گفت که کتیبه حاجی آباد را رابرت کرپورتر در سال 1818 به جهان غرب شناسانده است.  چنان که می توان در این منابع تحقیقی پیش رو، اطلاعاتی را درباره سنگ نبشته حاجی آباد و حتا تصاویر مربوط به آن، به دست آورد:

 

1.  Ernst Herzfeld, Paikuli, 2 vols., Berlin, 1924, I, pp. 87-98, II, p. 209

2.  Robert Ker Porter, Travels in Georgia, Persia, Armenia, Ancient Babylonia, etc. during the Years 1817-1820, London, 1821-22, I, p. 513, pl. 15.

3.  Friedrich Max Müller, "Die Pahlawi-Inschriften von Hajd‘iabaad," Vienna Oriental Journal 6, 1892, pp. 71-75.

4. Niels Ludwig Westergaard, Inscriptiones duœ Regis Saporis primi, prope a vico 4.  Hajiabad incisœ, Copenhagen, 1851, pp. 83-84

درباره کتیبه های نقش رجب و نقش رستم و تخت جمشید نیز می توان پاسخ مشابهی را به این شخص داد ولی آشکار است که آنان از سر جهالت و تعصب همچنان دروغ ها و یاوه های خود را تکرار خواهند کرد. اما پورپیرار چرا این کتیبه ها را جعلی می داند؟  برای این که آن آثار دارای نبشته هایی به زبان پهلوی و حتا پارتی هستند و اطلاعات مهمی را درباره تاریخ ساسانیان و دین زردشت در اختیار ما می گذارند.  ولی پورپیرار از آن رو که زبان پهلوی را جعلی می انگارد، و حتا سلسله ساسانیان را نیز انکار می کند و دین زردشتی را ساختگی می داند، ناچار است که مانند همیشه این اسناد معتبر و دست اول را انکار کند و به تزویر و دروغ گویی متوسل گردد. این نکته را نیز دوباره تکرار می کنم که بنا به تصریح دانشمندان غربی، که کتیبه های پارسی باستان را دوباره به جهان شناسانده اند و پورپیرار هم که آن کتیبه ها را ظاهراً جعلی نمی داند(عجب!)، بازخوانی این کتیبه های بدون زبان پهلوی ممکن نبوده است (به پیوند ارائه شده دربالا نگاه کنید) و این پرسش دوباره به ذهن هر فرد آگاهی خطور می کند که چه گونه یک زبان ِ - به گفته پورپیرار- "جعلی" می تواند به خواندن و شناسایی زبانی دیگر (پارسی باستان) کمک کند؟!

پورپیراردر این جا باز دچار تناقض گویی شده است و می گوید که سازمان میراث فرهنگی این کتیبه ها را جعل کرده است (در حالی که این سازمان در زمان رابرت کرپرتر وجود نداشته است!) حال آن که در جایی دیگر ادعا نموده است که این کتیبه ها را یهودیان  جعل کرده اند، که البته سندی نیز در این مورد ارائه نکرده است. این مورد، نمونه ای دیگر از تناقض گویی هایی است که در آثار پورپیرار فراوان اند و پرده از دروغ سازی و حقه بازی وی بر می دارند.

جالب آن که در تالار گفتمان هم کسی پیدا نشده است که از پورپیرار دفاع کند چرا که در این تالار جایی برای افراد پرخاشگر و فحاش، که مشخصه هواداران پورپیرار است، وجود ندارد.   

http://www.goftmaan.com/forums/showthread.php?t=26497

در نهایت، فهرستی از نادانی ها و ناآگاهی های آقای عارف را ارائه می کنم:

1.  ناآگاهی از دانش دیرین شناسی و کاربن 14

2.  ناآگاهی از سفرنامه های متعددی که از دین زردشت و پی روان آن سخن رانده اند.

3.  بی اطلاعی از این که انجیلی همزبان با خود مسیح و سندی همزمان با بودا و موسی و ابراهیم در مورد زندگی آنان وجود ندارد.

4.  ناآگاهی از صابئی های امروزی و این تصور خطا که من به صابئی های حران اشاره کرده بودم.

شمار صابئی های کنونی را سی هزار تن گفته اند که بنا برمنطق جاهلانه جناب عارف، ما باید این مذهب را حاصل جعل یهود بدانیم. اگر نظر برخی محققان را بپذیریم که این صابئی ها همان هایی هستند که در قرآن نام شان ذکر شده است، از آن رو که شمار این صابئی ها اندک و حدود 30000 نفر است، پس باید به شیوه آقای عارف تصور کنیم که حتما این دین را یهودیان و شعوبیان جعل کرده اند؟!

 http://i-cias.com/e.o/mandeans.htm

5. بی اطلاعی از زبان اوستایی و پهلوی و پارسی باستان و تناقض گویی.  چنان که آقای عارف و آموزگار بی سوادش پورپیرار برای ریشه یابی (و آن هم با زبان بازی و نه به شیوه علمی) چند کلمه پارسی باستان به اوستا رجوع کرده اند و این در حالی است که آنان زبان اوستا را جعلی می پندارند! 

6.   ناآگاهی از خاستگاه و کارکرد نگاره حلقه بال دار.

7.   بی اطلاعی کامل از مورد کتیبه حاجی آباد.

8.  طرح این ادعا که امروزه پاره هايی از قرآن از زمان پيغمبر، در دست است!

9.  اظهار این که ايرانيان پيش از صفويان اغلب شيعه مذهب بودند!

10. طرح این ادعا که زبان اوستا جعلی است و با لغات گجراتی تدوين شده و غربی ها این زبان را به زردشتیان یاد داده اند!!! (در حالی که پورپیرار نه زبان اوستا می داند و نه سنسکریت و نه گجراتی اما با وجود این، به راحتی در مورد این زبان ها قضاوت می نماید و حکم صادر می کند)

... و ده ها نکته مشابه دیگر که خوانندگان در نوشته های جناب عارف و آموزگار او ملاحظه نموده اند.

در نهایت با اینکه نگارنده این متن تذکر داده بود که چند غلط املایی در متن موجود است و در آینده ویرایش خواهد شد، اما آقای عارف به جای این که به موضوعات متعدد مطرح شده در این متن بنگرد و بدان ها پاسخ گوید، که صد البته نمی تواند، به سبب ناتوانی علمی و عقلی و در دست داشتن هیچ گونه سند و مدرکی برای اثبات تخیلات خود، با انگشت نهادن به چند غلط املایی این متن، به طور مذبوحانه ای تلاش کرد تا شکست کامل خود و ناتوانی اش را از پاسخ گویی به انتقادات وارد شده به وی، با منحرف کردن موضوع و گم راه کردن ذهن خوانندگان، بپوشاند و پنهان کند.

26- در پایان، برای آشنایی بیشتر و بهتر با اندیشه و گفتار طرف داران پورپیرار، برخی از پیام های آنان را در زیر نقل می کنیم:

یکی از این طرفداران شرور و جاهل و پان تورک پورپیرار می نویسد:

« ای کرد نادان که آبروی قوم خودت را هم برده ای تنها راه اين که چيزی بياموزی رجوع به کتابهای استاد پورپيرار بزرگ است»

« احمق نادان تو وامثال تو حتی جرات نداريد که به کتاب های استاد پورپيرار بزرگ نزديک شويد زيرا ميدانيد حتی خود تو" ننه ياد غار" اگر آن کتابها را بخوانی به خودت بخاطر اين مذهب احمقانه باستان پرستی لعنت خواهی فرستاد و چون کتابها را نميخوانی مثل معلولين با ذهنيات عقب افتاده هی با لکنت زبان و غلط غولوط سئوالهای يکی از يکی نادانه تر ميدهی و خودت را مضحکه ميکنی. بيشعور جواب کامل تو و ديگر احمقان همپالکيت و از جمله ماخذ و تاريخ نقاشی و کپی کوست از کتيبه قلابی و جعلی حاجی آباد در کتاب استاد بزرگ ما آمده است که خواب را بر چشمان شما باستان پرستان خراب کرده اند.»

و عارف گلسرخی می نویسد:

« توله سگ از حاضرین معذرت بخواه و گورت را گم کن»

« پسرک ادعاهای تو از روی انسکلوپديها و دائره المعارفها جمع ميشود که منابع تحقيقاتی به حساب نميآيند. اين نوع کتابها مطلب خود را از روی دانش موجود گزينش ميکنند که در مورد تاريخ و فرهنگ ايران باستان جز تکرار آن چيزی نيست که مورخين و محققين يهودی با جعليات فراوان ساخته اند و با حقیقت فاصله بسیار دارد. انسکلوپدی مرجع تحقيقاتی نيست فقط کفته های ديگران را تکرار ميکند کارهای آقای پورپيرار تحقيقاتی است و با استفاده از شواهد و قرائن و تطبيق اطلاعات موجود به حقيقت تازه و قابل قبولتری راهنمايی ميکنند. بچه جان تو که اين مطالب را نميدانی و حتی کتابهای ايشان را نخوانده ای پس برای آخرين بار پيشنهاد ميکنم که مسواکت را بزنی جيشتو بکنی مامانتو ببوسی و بهش شب بخیر بگی و بری لالا. صاحب این وبلاگ نباید اجازه دهد که اشخاص عامی وارد مباحث تئوریک شوند مگر برای پرسش و نه برای یکی به دو و وقت تلف کردن»

و در نهایت، برای نشان دادن این حقیقت که عارف گلسرخی تا چه حد دچار شست و شوی مغزی شده و عقل و شعور خود را یکسره باخته و از کف داده است، به پیام وی در صفحه پورپیرار نگاه کنید:

«سلام آقای پورپيرار به مقدسات عالم قسم که شخص شما در تاريخ و فرهنگ ايران يگانه ايد و در هيچ دورانی نظيرتان پيدا نشده و هرگز با ديگران قابل مقايسه نيستيد. من با جرات تمام معتقدم که پس و پيش از اسلام و به جز پيامبر و انبياء هرگز مانند شما ظهور نکرده و باید شما را در زمره اولیا و برگزیدگان خداوند گفت. من باين مطلب پس از خواندن کتاب هفتم شما يقين کامل دارم و در پيشگاه شما سجده ميکنم!!!!!!!!!!!!