پارسیان با سوارکاری آشنا نبودند؟!

دوشنبه ۴/شهریور/۱۳۸۷ - ۲۵/آگوست/۲۰۰۸

خواننده‌ای مطلبی برایم فرستاد به نام «پارسیان با سوارکاری آشنا نبودند!» نوشته‌ی کسی به نام «دکتر حسین فیض الهی وحید». و از من خواسته نظرم را بگویم. نوشته‌های این چنینی چندان ارزش پاسخ‌گویی ندارند. زیرا همان طور که در پایین نشان می‌دهم نوشته‌های تحقیقی یا بی‌طرفانه نیستند. بلکه بیشتر از روی کینه و حسادت و تحریف نوشته می‌شوند. اما برای این که این نوشته ابزار دست ایران‌ستیزان نشود این مطلب را می‌نویسم.

درباره‌ی نوشته‌ی مزبور چند نکته به نظرم می‌رسد:

۱- جستجو در اینترنت به دنبال «دکتر حسین فیض الهی وحید» هیچ مطلب ارزشمندی برنمی‌گرداند. در این نوشته نیز اطلاعی درباره‌ی تخصص ایشان نیست. معلوم نیست ایشان در چه زمینه‌ای و از کجا دکتری خود را گرفته است.

۲- کل مطلب لبالب از کینه و تحقیر است. هم چنین نویسنده جاهایی زن‌ستیزی خود را نیز نشان می‌دهد:

- قومی كه مانند «زنان دامن دراز» پوشيده باشند نمی‌توانند قوم «اسب سوار» باشند و «دامن زنانه» اجازه چنین «مانورهایی» را به پوشندهء آنها نمی‌دهد.
- «دامن زنانهء پارسی» به «مردان پارسی» اجازهء «اسب سواری» و روی «زین نشینی» را نمی‌دهد.
- سوار نظام پارسی نه برای دفاع از مملکت، بلکه برای «غارت» سریع تشکیل شده بود و عاقبت نیز نتیجهء عکس داد و خود باعث به غارت رفتن مملکت توسط مقدونیان و اسکندر مقدونی گردید.
- باید به بعضی از همین آقایان شاهنشاهی عرض کرد: شما قاچ زین را بچسبید، سواری پیشکیش!!


گفته‌های ایشان درباره‌ی پوشاک پارسیان نشان می‌دهد که هیچ درک درستی از تغییر هنجارهای اجتماعی در طول تاریخ ندارند. پوشاک یکی از موردهای تاریخ‌مند است. اگر امروز لباسی به نظر شما (آن هم فقط شما!) «زنانه» است دلیل نمی‌شود در تمام طول تاریخ در میان همه قوم‌ها چنین بوده باشد. برای نمونه، در سال‌های
۱۹۳۰ م/۱۳۱۰ خ در امریکا انسان‌های باشخصیت بدون کلاه از خانه بیرون نمی‌رفتند. یادم هست که آشنایی در تهران تعریف می‌کرد آن سال‌ها به امریکا آمده بود و هنگام خروج از کلیسا، باد کلاهش را برده بود. و برادرش اجازه نداده بود بدون کلاه از کلیسا بیرون برود. او همان درون کلیسا منتظر مانده بود تا برادرش برود کلاه بخرد و بیاید! در همه جامعه‌ها چنین است.

۳- نویسنده ارجاع‌های گنگ و ناروشن داده شده است:

«در کتب جدیدالتحریر از سوی بعضی از محققین آنچنانی»


کدام محققان؟ کدام کتاب؟ اگر اشاره به کتاب «ایران‌ویچ» دکتر بهرام فره‌وشی باشد که این کتاب تازه یا به قول ایشان «جدیدالتحریر» نیست. بعد هم دکتر فره‌وشی محقق آنچنانی نیست. بلکه پژوهشگری است شناخته و معتبر و بسیار معتبرتر از این نویسنده‌ی ایران‌ستیز ناشناس. کسی که ادعای بحث و تحقیق تاریخی کند و دکتر بهرام فره‌وشی (درگذشته
۱۳۷۱ خ/۱۹۹۲ م) را نشناسد و گمان کند ایشان به تازگی کتاب نوشته معلوم است تا چه اندازه باید او را جدی گرفت. گویا شادوران فره‌وشی پس از مرگ نیز کتاب نوشته است!

۴- وی می‌نویسد:

«تحقیقات نشان می‌دهد که پارسیان تا زمان کوروش اصلاً اسب سواری نمی‌دانستند تا چه برسد به «تربیت اسب»!


منظور کدام تحقیقات است؟ پژوهشگر چه کسی بوده است؟ خود شما که در بالا دو نمونه از آگاهی‌تان را نشان دادم؟ در ضمن، ادعای تربیت اسب درباره‌ی ایرانیان است نه پارسیان زمان کوروش. این نویسنده به خاطر ناآگاهی و بی‌دانشی تاریخی، قوم باستانی پارس (یکی از قوم‌های ایرانی) را با کل ایرانیان یکی پنداشته است.

۵- نوشته‌ی آقای «عزیز طویلی» را در کنار نوشته‌ی دکتر بهرام فره‌وشی گذاشته و نتیجه‌گیری دلخواه خود را کرده است. من آقای «عزیز طویلی» را نمی‌شناسم. اما اگر عنوان کتاب‌شان «به دنبال روشنایی - تاریخ تمدن صدهزار سالهء ایران» باشد عنوانی اغراق‌آمیز است. گرچه گفته‌ی آقای طویلی درباره‌ی اختراع رکاب به دست ایرانیان درست است. اما نه به دست ایرانیان پارس. بلکه به احتمال زیاد، زین را ایرانیان سرمتی اختراع کردند که از شاخه‌ی سکاهای قوم‌های ایرانی بودند. (برای نمونه برنارد لوییس در یکی از کتاب‌هایش به نقل از منبع‌های بیزانسی اختراع رکاب به دست ایرانیان را تایید می‌کند.)

۶- از آقای یحیا ذکا نقل کرده که:

«باید دانست که پرورش اسب و اسب سواری بیش از روی کار آمدن کوروش بزرگ در میان پارسیان چندان رواج نداشت و همگانی نبود و پارسیان در زندگانی روزانهء خود و در میدانهای نبرد... از اسب بهره‌یی نمی‌بردند و این نه تنها از نوشته‌های تاریخ نویسان دانسته می‌شود بلکه شکل دوخت جامه‌های پارسی و مدرکهای دیگر باستان شناسی نیز بر آن گواهی می‌دهند.»


من به این کتاب دسترس ندارم اما باید دید واقعا چنین چیزی نوشته شده و پیش و پس از آن چه آمده است. همه‌ترک‌انگاران (
pan-Turkist) نشان داده‌اند که از دروغ‌گویی و تحریف هیچ ابا و هراسی ندارند. پیشتر از همه‌ترک‌انگار ازبکی نوشتم که ادعا کرده بود بهرام چوبین ترک است. بعد هم نشانی کتاب دکتر «عنایت الله رضا» را داده بود. در حالی که دکتر رضا در همان صفحه‌ی مورد اشاره گفته بود حتا تصور این که بازماندگان بهرام چوبین هم ترک باشند از ریشه خطاست! چه رسد به ترک بودن خود بهرام چوبین! درباره‌ی شیوه‌ی نقل قول «دکتر فیض الهی» به نکته‌ی بعدی نیز نگاه کنید.

با اندکی تامل می‌توان پرسید چه گونه ممکن است آقای یحیا ذکا برای جشن‌های بنیانگذاری شاهنشاهی هخامنشی کتابی بنویسد که خودش در آن به هخامنشیان حمله کرده باشد! در مثل مناقشه نیست و نمی‌دانم در کتاب آقای ذکا چه نوشته شده اما کار آقای فیض الهی مانند کسی است که با نقل «لا اله» و حذف «الا الله» ادعا کند که در خود قرآن گفته شده که خدایی وجود ندارد!

دیگر این که جامه‌ی پارسیان در کاخ‌های پارسه (تخت جمشید) جامه‌ی اشرافی و تشریفاتی است نه پوشاک رزم. انگار کسی با نگاه به عکس کشتی‌گیران یا شناگران با کت و شلوار در افتتاحیه‌ی المپیک بگوید اینان که کشتی‌گیر و شناگر نیستند. چون با این لباس‌ها نمی‌شود ورزش کرد.

۷- در این مقاله آمده است:

«گزنفون» در «کوروش نامه» در انتقاد از این عدم کنترل اسبهای ارابه‌ها توسط پارسیان می‌نویسد: «برخی از آنان (ارابه رانان پارسی) در کارزار بی آنکه بخواهند از ارّاده‏ها می‏افتند و برخی نیز از ترس از ارّاده به زیر می‏جهند و بدینسان ارّاده بی راننده به دوستان بیش از دشمنان آسیب می‏رساند»


نخست این که ایشان نشانی این گفته را در کتاب گزنفون نداده است. بلکه نشانی کتاب یحیا ذکا را داده است. دوم این که پیش و پس این مطلب گزنفون را نیز حذف کرده است. گزنفون در کتاب «کوروش‌نامه» یا «تربیت کوروش» در کتاب
۸ فصل ۸ بندهای ۱۹ تا ۲۶ می‌گوید: در قدیم رسم ایرانیان بود که بدون اسب و پیاده هیچ جایی نمی‌رفتند. ... در زمان ما [دست کم ۱۶۰ سال پس از مرگ کوروش] سواره نظام سست و تن‌آسان شده است و از استانده (استاندارد) باستانی خود به مراتب فروافتاده است. برخی از تازه‌سربازان (recruit) از ارابه می‌افتند. (ن.ک. کوروش‌نامه - کتاب ۸)

چند خطای فاحش نویسنده عبارتند از:
الف) گزنفون درباره‌ی ارابه‌رانی صحبت می‌کند نه اسب‌سواری و سوارکاری. اینها دو مهارت متفاوت اند. انگار دوچرخه‌سواری را با خودروسواری مقایسه کنید.

ب) گزنفون تاکید می‌کند که ایرانیان بدون اسب و پیاده جایی نمی‌رفتند. پس چه گونه ممکن است سوارکاری ندانند؟

پ) گزنفون درباره‌ی برخی از سواره نظام (سربازان آموزش ندیده) ارتش ایران صحبت می‌کند نه همه‌ی ایرانیان و نه همه‌ی مردم قوم پارس. ضمن این که ارتش هخامنشیان تنها شامل ایرانیان پارسی نبوده است. بلکه سربازان مادی، سکایی، یونانی (مانند خود گزنفون) و آشوری و اکدی و بابلی و ... نیز داشته است.

ت) در زمان گزنفون چنین بوده است نه همواره، به ویژه نه در زمان کوروش.

نوشته‌ی مزبور اشکال‌های دیگری دارد که از همین اندازه جلوتر نمی‌روم.