به نام خدا

 

ناصر پورپیرار در یک ماه اخیر ادعاهای دروغین و سستی درباره پاسارگاد و تخت جمشید مطرح نموده و در مقابل در چند عنوان مقاله پاسخهای کوبنده ای از این تارنگار دریافت داشته است.

 در وبلاگ ناریا صفر، بخشهایی از کتاب " ساسانیان – قسمت سوم" نقل شده و ناقل ادعاهای حضرت استاد هم  جلوی هر عبارت حضرتش، ده دوازده علامت تعجب گذاشته! لابد ایشان فکر می کنند چون خودشان تا این حد از ترشحات مغز پورپیرار شگفت زده شده، دیگران هم باید به همین اندازه از این کشفیات مات و مبهوت شوند!

 

از جمله این ادعاها، جعلی دانستن کاخهای کوروش در پاسارگاد است! پورپیرار برای اثبات این نظر به چند عملیات علمی و عقلایی دست یازیده! یکی از این اعمال کاملا منطقی، جابجایی زمان و مکان می باشد! ( لابد در مخالفت با انیشتن یهودی که این موارد نظریه پردازی نموده!)

او برای اینکه ثابت کند در گذشته اثری از این ابنیه باستانی در منطقه وجود نداشته، به عکس هوایی اشمیت 1935 استناد می کند که آرامگاه کوروش بدون وجود کاخها در عکس مشاهده می شود. تنها اشکال پیش روی این مورخ نامدار  این است که عکس" رو به جنوب" برداشته شده و ابنیه کوروشی در لنز دوربین نگنجیده اند. او برای  حل این مشکل دست به یک ابتکار بی نظیر می زند. حال که جهات جغرافیایی با او سر ناسازگاری دارند،  او هم به مقابله با آنها بر می خیزد و جهت شمال و جنوب را با هم عوض می کند! به این ترتیب ساده، کاخهای کوروشی هم محو شده و ناقل مطالب کتاب استاد ( اسدی) پس از انجام موفق عملیات نتیجه می گیرد که: " هخامنشیان برآمده ازخون و برخون هستند"!!  او حتی متوجه نیست: با این ابتکار عارضه عظیم تله تخت که آنرا یونانی معرفی می کند  در تصویر اشمیت ناپدید می شود و این هم قوز بالا قوز دیگری می شود!

 در جای دیگر، زمان جابجا می شود! ایشان زمان حضور اتابکان  فارس در (حدود هفت صد سال پیش) را جلوتر از زمان حضور کوروش در پاسارگاد می برد و نتیجه می گیرد که "کاخ پی" از مصالح مسجد اتابکی ساخته شده نه بر عکس. اگر باستان شناسان نظر دیگری دارند و از نظر سبک معماری مسجد دیگری با آن ستونهای سنگی در ایران نداریم، به من (پورپیرار) مربوط نیست!

 

آنجه در این نوشتار اختصاصا بدان می پردازم، ادعای جعلی بودن تصاویر فلاندن و کوست متعلق به سال 1840 و عکسهای  هرتسفلد گرفته شده از کاخ " اس" می باشد. این ادعا در تاریخ بیستم دی ماه در ناریا صفر به نقل از "ساسانیان-قسمت سوم"  آورده شده.  دلیل پورپیرار را هم از زبان بخوانید:

 

 

"قديم ترين نقاشي كه از موقعيت ستون و جرز ها كاخ "اس" از "فلادن" و "كوست" (۱۶۵ سال قبل !) در دست است .در اين نقاشي  هم موقعيت ستون و جرز ها با هيچ يك از تصاوير هرتسفلد  و هر تصوير ديگري در هر زمان منطبق نمي شود !!!!!!"

 

نقاشی فلاندن و کوست 1840

 

و عکسهای هرتسفلد:

 

 

هرتسفلد 1928

 

 

عکس دیگری از هرتسفلد" کاخ اس" کتاب پاسارگاد آستروناخ

"اين دو عكس در كتاب پاسارگاد آستروناخ عرضه شده است ،از يك زاويه و فقط با چند قدم فاصله ، از بقاياي كاخ "اس" بر داشته اند و هر دو را به هرتسفلد منتسب مي كنند ! عكس بالا را كاري مربوط به سال 1928 ميلادي مي دانند!!!!!! و براي عكس زير تاريخي ذكر نكرده اند .!

 

اما ظاهر عكس زير بسيار جوان تر و جديد تر نشان مي دهد . در يك بررسي و با سود بردن از برنامه ها كامپيوتري هم  نمي توان دليل اين همه تفاوت در مكان ها استقرار جرز ها را در اين دو عكس تشخيص داد و ابهام آن جز با تصور جابه جا كردن آن ها  ،  ناگشوده ماند! "

 (ساسانیان -قسمت سوم - ص ۳۴۵ )

 

به این ادعاها در همین تارنگار (بیست و دوم دی ماه) پاسخی موجز داده شد. من در اینجا این پاسخ را بسط داده و به شیوه ای که خواهد آمد، مستند می کنم.

ابتدا عکس دیگری از نمای کنونی کاخ "اس" در میآوریم:

 

 

 

و اکنون شرحی دارم برای خوانندگان کنجکاوی که از ریاضیات دوره دبیرستان بهره ای برده (مخصوصا هندسه) با کمی قدرت تجسم و آشنایی با فن عکاسی:

اگر بتوانیم مکان استقرار عکاس در هر عکس را بیابیم و با وضعیت کنونی کاخ اس در تصویر از بالا (فضایی) تطبیق دهیم، صحت یا عدم صحت تصاویر روشن خواهد شد:  

 

 

 

 

 

از نقاشی فلاندن شروع می کنیم:

 

 

 

1- در این تصویر چهار عارضه اصلی شماره گذاری شده.

2- نبش هر کدام از ستونهابا یک خط رنگی نمایان گردیده.

3- میان دو جرز ابتدا و انتهای نقاشی پاره خطی بنام (آ- ب) کشیده شده.

4- از نظر ریاضی:  فاصله میان دو نقطه آ و ب برابر است با مجموع اندازه های میان (1-2) و (2-3) و (3-4).

5- در یک تصویر ثابت به راحتی می توان با کمک خط کش فاصله ها را تعیین نمود! اما چون ممکن است تصاویر این نوشتار در انتقال تغییر اندازه بیابد، می توانیم نسبت اندازه ها را ملاک قرار دهیم. مثلا فاصله آ تا ب را 100 درصد گرفته ونسبت فاصله میان (1-2) و .... با درصد نشان دهیم که در نهایت مجموع آنها هم 100 خواهد شد.

 

و اکنون به تصویر پرسپکتیو کاخ اس که روی آن کار شده نظری می افکنیم:

 

 

 

 

 

همانطور که ملاحضه می فرمایید:

1- دو جرز انتهایی نقاشی فلاندن در این تصویر شناسایی شده و با همان پاره خط به هم وصل شدند.

2- همان نبشی از ستونها که در نقاشی انتخاب شده، با همان رنگها و شماره ها در این تصویر هم تطبیق داده شده است.

3- فاصله میان دو ستون 3 و 4 را با یک خط به هم وصل می کنیم. این خط در راستای افق و چشم انداز ناظر در هر دو تصویر می باشد. آنرا اندازه می گیریم.(در صفحه مانیتور من 15 میلیمتر است می توان از تصاویر پرینت گرفت و روی کاغذ اندازه گیری دقیق نمود.) هر عددی که بدست آید، نسبت آن با نسبت فاصله دو نقطه 3 و 4 در نقاشی تطبیق می دهیم. یعنی اینکه اگر مثلا: در نقاشی فاصله آ - ب  12 سانتیمتر و فاصله میان دو نقطه از دو خط موازی 3 و 4  پنج سانتیمتر باشد، و ما فاصله 12 سانتیمتری را معادل عدد صد بگیریم،از نظر نسبت فاصله دو نقطه 3 و 4 معادل 42%  عدد 12خواهد شد.

4- در عکس جدید، فاصله میان 3و 4 را داریم ( مثلا 15 میلیمتر) و نسبت این فاصله به پاره خط ( آ- ب) را هم داریم ( 42%) پس به راحتی عدد مجهول را بدست می آوریم:

15                      42%

    %100                 X=36

بنابراین در عکس جدید فاصله میان دو نقطه (آ – ب) 36 میلیمتر تعیین شد. پس در امتدار زاویه دید که همان امتداد آ ب می باشد از نقطه آ به سوی ب 36 میلیمتر اندازه گرفته علامتی می گذاریم و از ستون آ خطی رسم می کنیم.

5- با همین روش و دانستن نسبت میان دو نقطه از ستون 2 و 3 از نقاشی و پیاده کردن آن روی پاره خط دوم و رنگی روی عکس هوایی نقطه های روی پاره خط اخیر بدست می آید که آنرا به ستون 2 از یک سو امتداد می دهیم و از سوی دیگر آنقدر ادامه می دهیم تا خطی که از آ منشعب شده را قطع کند. این نقطه را محل ناظر و عکاس دانسته ( وی) نام نهاده و بقییه خطوط را به شماره 3و 4 به وی وصل می کنیم.

6- اکنون نسبت فواصل در هر دو تصویر که با رنگهای متفاوت ترسیم شده باید دقیقا با هم بخواند. اگر خواند، فواصل ستون ها در نقاشی فلاندن با وضعیت کنونی کاخ اس برابراست. پس جعلی نیست. و اگر این نسبتها با هم مطابقت ندارد، می تواند نظر پورپیرار را تایید کند. این خبر بدی برای استاد ماست که این نسبتها با دقت بالایی با هم  یکسان در می آید!              

 

(اگر ستونهای کاخ اس در دوران ما کوچکترین جابجایی شده باشند، نسبتهای فواصل بین آنها به هم می خورد و این به راحتی قابل مشاهده و اثبات است!)

 

عین همین کار را با عکسهای هرتسفلد1928 انجام می دهیم:

 

 

و با عکس از بالا مطابقت می دهیم:

 

 

 

و عکس دیگر هرتسفلد:

 

 

تصویر پرسپکتیو و کار شده برای همین نما:

 

 

 

 

 

امیدوارم توضیحات و تصاویر به اندازه کافی گویا باشند.

با این یادآوری مقاله را به پایان می برم که برای نمایش واضخ خطوط، آنها را نسبتا کلفت برگزیده ام. که اگر اندازه ها روی کاغذ پیاده شوند، دقت بصری و ریاضی بهبود می یابد.

 

جناب پورپیرار برای انکار کاخهای کوروش باید دنبال بهانه های بهتری بگردد!