حرمت شکنی هنوزهم ممکن نیست!

البرز فلاح

      به تازگی مقاله جدیدی را با عنوان " شكنندگي تابوها در عصر پست مدرنيسم؟"(نوشته ياشار تبريزلي) در تارنما شمس تبریزخواندم که از جهاتی قابل توجه می نمود.اول اینکه جریانهای جدایی طلب به تحرکات جهانی برضد ایران چشم دوخته اند و مشغول برنامه ریزی برای روز فردای محو حکومت میباشند.دوم اینکه تناقضهای منطقی گفتارخود را تا حدی دریافته و در صدد هستند که برای آن استدلال تراشی و/یا پرده پوشی کنند. سوم اینکه نسبت به سابق پی بوجود معتقدات و حرمتهایی - "تابو" به قول ایشان- برده اند که مانع تحرک ایشان است . درجمع میتوان گفت که درحال تجزیه و تحلیل علل شکست نسبی تابه حال و موانع درپیش رو میباشند.

      جدایی خواهان قبلا در مواجهه با شواهد تاریخی که دلالت بر همبستگی ملت ایران میکرد ، ادعا می نمودند که "به تاریخی غیر از تاریخ رایج" اعتقاد دارند که افرادی از قبیل پورپیرار و ذهتابی آنرا اختراع کرده بودند ."تاریخ" ایشان  بر خلاف نظر کلیه منابع مکتوب و ضد نظرهمه دانشگاهها و کل مورخین ایرانی و غیر ایرانی بود. اینبار هدف نوشته جدید ایشان ، مخالفت با "علوم اجتماعی" است . یعنی بعد از اختراع "تاریخ مخصوص" حال نوبت به "علوم اجتماعی مخصوص"رسیده است . ایشان نوشته اند: « تعاريف ثابت نيستند.اين واقعيتها و پديده ها هستند كه تعاريف را مي سازند ، نه تعاريف حقايق و پديده ها را. » گفته عجیبی است!

برعکس مفاهیم  ثابتند،اما ممکن است که واقعیت موجود منطبق بر تعریف نباشد.ایشان پی برده اند که وقتی از "ملتهای" داخل حدود ایران نام میبرند ، مرتکب اشتباه – بر حسب تعریف ملت - میشوند وبرای مقابله با این اشتباه میخواهند که تعریف استاندارد واژه "ملت" را تغییر بدهند!

       دستاویز ایشان برای رد نظر همه دنیا " پست مدرنیسم" است.« اين به معني تغيير تعريفها به نفع شرايط و نيازهاي موجود و  پرهيز از دگماتيسم ناشي از مدرنيسم است. پست مدرنيسم اينجا زاييده مي شود» در واقع برای ملتی که هنوز به مدرنیسم دست پیدا نکرده است، تمسک به پست مدرنیسم برای کوبیدن مفهومی مدرن ، کاملا غیرقابل قبول و اشتباه است. مثلا در پست مدرنیسم به علت آلوده سازی هوا با استفاده از خودرو مخالفت میشود اما اگردرجایی که تا بحال با اسب رفت و آمد میکرده اند از نظریه پست مدرنیستی استفاده کنیم که جلوی استفاده از ماشین را بگیریم، قطعا اشتباه است.اسم پست مدرنیسم خود گویای مفهوم است: یعنی چیزی که باید بعد از مدرن شدن به آن پرداخت! نه قبل از آن. بعلاوه خود پست مدرنیسم هم معادل "هرچیزی که مدرن نیست" نمیباشد. ایشان در رد مفهوم مدرن ملت به مفهوم "اتنیک" رجوع کرده اند که در واقع نوعی قبیله گرایی واپسگراست و نه حرکت رو به جلو. نگرش اتنیک یا نژادی دیگر سالهاست که متروک شده.

     ادبیات قومگرایان ، غالبا برای مفهوم "ملت" تنها قائل به دو مفهوم میباشد : یک- "تابعیت"Citizenship که در مقاله فوق بعنوان « تعريف سيويك ملت » ازآن یاد شده ؛ دو- « مفهوم اتنيك ملت» که در واقع معادل مفهوم "قومیت" Ethnicityمیباشد.کل مقاله-بنا به گزافگرا(تندرو) بودن نویسنده - بر آن بوده که حتی برداشت شماره یک را هم نفی کند ، که فعلا بحثی در مورد منطقی نبودن آن نمیکنیم؛اما اشکال اینجاست که تعریف ملیتNationality هیچکدام از موارد بالا نیست بلکه سازمایه هایی Elementsمیباشد که نقش یگانه سازومتمایز کننده دارند: وجود تاریخ،فرهنگ(شامل دین و مذهب)،زبان،حافظه جمعی و گاهی نژاد جزء یگانه سازها میباشند و عدم وجود آنها متمایز کننده است.ملت مساوی است با مجموعی از تشابه ها و تمایز ها . امکان دارد که در سطح یک قوم ، تشابه ها بیشتر باشند ، اما عوامل متمایز کننده مجموعه چند قوم با اقوام دیگر ، یک ملت رامتمایز میکند. «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم ان الله علیهم خبیر» : .... شما را ملل (شعوب) واقوام( قبائل) قرار دادیم تا متمایز بشوید ....(سوره الحجرات آیه سیزده) .مثلا علی رغم اینکه قومیتی مثل کرد ازنظر زبانی و مذهبی کاملا همسان با بقیه اقوام ایرانی نیست، اما چون اولا تمایزهای آن (مثلازبانی و نژادی و تاریخی )  با اقوام عراقی وترکیه ای بسیار بیشتر از ایرانیان است و ثانیا پیوندهای آن با بقیه اقوام ایرانی حتی از زیرگروه های اقوامی که فارسزبان در نظر گرفته میشوند بیشتر است – مثلا هر لهجه کردی برای تهرانی بسیار قابل فهمتراست از سمنانی و/یا لری و لکی بیشترنزدیک به کردی است تا فارسی- فلذا قوم کرد قومی ایرانی در نظر گرفته میشود.لازم به ذکر است که بین سازمایه ها فوق الذکر ، "تاریخ" مهمترین عامل ایجاد کننده یک ملت است. هرگروهی که سابقه تاریخی دارد، نشان میدهد که از قبل واجد کلیه اسباب ملت شدن بوده است و قدمت تاریخی یک ملت با استحکام آن ملت نسبت مستقیم دارد. بعبارت دیگر تاریخ نه تنها یک سابقه بلکه مجموعی از کل عوامل وحدت بخش میباشد.از بین سازمایه ها ، دولت واحد State ضعیفترین- و مدرن ترین- فاکتوروحدت بخش است که تابعیت درپرتو آن معنی پیدا میکند و در حقیقت دولتها- ملتهای Nation-Stateمدرن غربی که درمقایسه با ملل ریشه دار مثل ایران ، چین و هند در واقع بدون تاریخ محسوب میشوند راهی نداشته اندبجزاینکه ملت خود را از راه تابعیت تعریف کنند وگرنه سابقه تاریخی ملت ایران در مفهومی مثل حرکت "شعوبیه" کاملا قابل اثبات است.در زمانی که ملت ایران واجد حاکمیت سیاسی نبوده است ، تکیه ایرانیان به بقیه عوامل ملت ساز ، آنهم هزار سال پیش ، نه تنها مایه افتخار است بلکه نشان دهنده وجود مفهومی بنام "ایران" است که مستقل از تابعیت و حتی مستقل از هر یک از سازمایه های به منفرد ولی وابسته به کلیت آنها میباشد. از مقایسه ملتی مثل ایران با ملل مدرن درمیابیم که چرا نویسنده اظهار میکند « در دوران مدرنيته ، حقانيت به دولتها داده مي شود و ملتها در ارتباط با دولتها تعريف مي شود » خوب ، طبیعی است ! چون دول مدرن نه تاریخ ندارند،نه بقیه اسباب سنتی ملت بودن را؛ اما ما تمامش را هم داشته ایم و هم داریم !

      ایشان نوشته اند « تقيد غير منطقي به تعاريف و تقدس بخشيدن به آنها مي تواند آنها را به تابوهايي تبديل كند كه جامعه را از پويايي و تحول باز مي دارد » :پیداست که مفهوم "ملی" برای مخاطبین هنوز واجد تقدس بوده که نویسنده در صدد شکستن آن برآمده ، اما چون مفهوم قدیمی ملت برای ایرانیان جزء خدشه ناپذیرباورها بوده ، با جایگزین کردن مفهومی مدرن (تابعیت) – که مثل بقیه اقلام مدرن هنوز وارد ایران نشده است – ،وبا تکیه بر عدم تحقق آن،  ظاهرا ملیت را زیر سوال برده اند.

      « كشور ايران در مسير جريانها و تندبادهاي تغييرات سياسي قرار گرفته است.جريانها و تندبادهايي كه از داخل و خارج شروع به وزيدن كرده اند ».« شايد دولتهايي نيز كه خود در راستاي جهاني شدن طرح خاورميانه بزرگ را ريخته  و اين شانس تاريخي را براي ما فراهم ساخته اند »

اینجاست که معلوم میشود حرکتهای تجزیه طلب امید به خارجیان بسته اند.

      « فروپاشي شوروي ،يوگوسلاوي، چك اسلاواكي ، اتحاد دو آلمان  ، ايجاد عراقي فدرال و تقسيم قدرت بين شيعه ، سني و كرد در آن كشور و به رسميت شناخته شدن تمامي زبانهاي موجود در افغانستان نشانه هاي معاصر رشد ملتها در دنيا و منطقه مي باشند.»

اتفاقا اتحاد دو آلمان و فروپاشی دولت- ملتهای نو دلیل برمشروعیت ملتهای طبیعی و تاریخی میباشد.در دولتهای تازه ساز ؛بنا به مفهوم تابعیت؛ کشور،ملت و دولت میتوانند به جای هم بکار روند ، اما در ملل قدیمی اصلا اینطور نیست و مثلا مردم در دولتی مثل تایوان یا هنگ کنک "چینی" هستند(حتی با وجود اختلاف زبان ماندارن وmainland) و کاری هم به تقسیمات سیاسی ندارد.مردم جمهوری آذربایجان هم بنا به همین استدلال جزء ملت گسترده ایران هستند و اصلا هم نیازی به تغییر مرزهای جغرافیایی یا حاکمیت آنان نیست: ایشان نه روس شدند نه ترکیه ای! ناهماهنگی کردها و شیعیان با بدویان غرب عراق و هراتی ها و هزاره ها با پشتون ها هم باز ثابت کننده اهمیت ملل قدیمی است. اگر در افغانستان هنوز همبستگی ای وجود دارد ، باز هم بعلت رد پای عامل وحدت بخش فرهنگی ملل ایرانی : پشتون- دری و ترک (ازبک) – ایرانی است.

      « زمان زيادي لازم است تا زبان ارتباطي به درجه اي برسد كه بتواند ساختارهايي جايگزين ساختارهاي فكري موجود بر اساس زبان مادري در مغز انسانها ارائه كند. در چنين صورتي است كه احتمال دارد انسانها زبان مادري خود را به نفع زبان ارتباطي داوطلبانه عوض كنند و بتوانند و بخواهند اتللو را ، غزليات حافظ را و دده قورقود را به زبان دوم خلق كنند »

قرنها است که ایرانیان درکنار زبان قومی و محلی خود ، از زبان پارسی برای ارتباط با ایرانیان دیگر بهره میگیرند. جالب توجه اینجاست که ترکزبانان ایرانی در مکاتبه بین خود هیچگاه از ترکی استفاده نکرده اند – با وجود اینکه امکانپذیر بود که همانرا که میگویند بنویسند – و این در مورد بقیه ایرانیان هم صدق میکند کما اینکه کلیمیان ایرانی ، فارسی را به الفباء عبری درمکاتبات ،حتی درعقدنامه های خود، بکار میبرده اند. در این قرنها نه فارسی زبان محلی را ریشه کن کرده ، نه در این قرنها به زور حاکم شده و نه به زور تدریس شده است.

        « حركت ايران به سوي فدراليسم يا حتي تجزيه در قياس با روند جهاني روندي ارتجاعي نيست . تركيب براي ايجاد ساختارهايي نو و بهتر در ازاي تجزيه يا دگرديسي  ساختارهاي ناهمگون و غير دموكراتيك ميسر است. » فدرالیسم جغرافیایی – اداری قابل بحث است[بحث آن هم طولانی است!] ، اما تجزیه یا فدرالیسم قومی قطعا بدون هیچ شک و شبهه ای گامی بزرگ به قهقرا و خشونت و بازگشت به عصر حجر است.

  

      پایان سخن اینکه روشنفکران ایرانی هم به مخاطرات ملل همسایه مینگرند و هم به فراخنای تاریخ ایرانزمین با مصائبش. بعید است که بتوان با ابزاری غیر از زور به ملیت ایرانی ضربه وارد کرد.امکان دارد که گردش روزگار زخمی بر این پیکر زند ، اما ققنوس بودن صفت تاریخی ای بوده که به ایران کمک کرده هزاره ها را مغلوب کند.

                                                                

                                                                     14  اسفند  1384