مشتاقان دیگ حلیم 2 - در جستجوی حیا!

 

علیرضا نظمی افشار، کمیسر دیپلماتِ طاقت فرسودۀ جمهوری آتلانتیس*، چندی پیش نامه ای به مقامات آمریکایی نوشته و تاریخ و جغرافیای آذربایجان را برایشان توصیف نموده است. به تاریخ نگاری مضحکش نمی پردازم که از یک سو برای خوشایند غربیان، از اسکندر گجستک با لقب کبیر یاد کرده و بعد، از سردار ایرانی به نام آتورپات به ستایش نام می برد که در مقابله با جانشینان همان اسکندر فرمانروایی ماد خرد را به دست می گیرد! این مرد نمی داند اگر اسکندر را کبیر می داند، که دیگر نمی تواند از دشمنان او ستایش کند! اما او به نام آتورپاتی احتیاج دارد که جامه ترکی تنش کرده و  سابقه حکومت ترکان را به 2300 سال پیش وصل کند!! و دیگر اینکه اقوام متنوع باستانی آذربایجان را ترک نژاد معرفی کرده که هیچ گواهی بر این ادعا اقامه نشده....

 

نفشه ای که مورد نظر  اوست" آذربایجان جنوبی"، برای به اصطلاح ایالتِ فدرال، اما در واقع کشور آذربایجان است، البته تازگی ندارد و در تارنماهای تورکانِ  ایران گریز، بارها منتشر شده بود.

با هم نگاهی می اندازیم به این نقشه:

 

نقشه ادعایی آذربایجان

 

 

نتایجی که از این ترسیم مستفاد می گردد:

 

اگر دقت کنید، بخوبی پیداست که مرز این محدوده با دیگر نقاط کشور و ارمنستان و ترکیه پررنگ کشیده شده و مرز آن با ارانِ قفقاز کمرنگ!! یعنی مثلا این خطوط، مرز آذربایجان خیالی را با دیگر مناطق در حد تمایز دو کشور نقاشی کرده ولی با اران در حد استانهای یک کشور! و اصولا در هیچ جای نقشه، نامی از ایران نیست! مرزهای ایران با عراق هم محو شده!!!!

 

 

استانهای:

 

1- آذر غربی

2- آذر شرقی

3- اردبیل

4- زنجان

5- قزوین

6- همدان

7- مرکزی

 

به طور کامل جزء آذربایجان قرار گرفته و نیز:

 

8- شهرستان بیجار در استان کردستان

9- شهرستانهای آستارا- تالش- رضوانشهر- بندر انزلی- هشتپر توالش- فومن- صومعه سرا -  ماسال- شفت در استان گیلان جزو آذربایجان به شمار آمده! ((جالب است در حالی که از درج نام شهر کوچک "گیو" مضایقه نشده اما از 9 شهرستان استان گیلان که به آذربایجان بخشیده شده، جزء آستارا، هیچ نامی برده نشده!))

 

برای تعیین میزان انصاف و اشتهای قومیت گرایان، کافی است به چند نکته اشاره کنیم:

 

در استان آذر غربی که تماما جزء حریم آذربایجان به شمار آمده، داریم:

شهرستانهای سردشت – پیرانشهر – مهاباد –  بوکان - اشنویه - سیه چشمه به طور 100% کرد نشین می باشند و در شهرستان های :

نقده: 3/2- میاندوآب: 2/1 کرد تبار هستند.

و روستاهای شهرستان  های : ارومیه- خوی- ماکو و شاهین دژ کرد تبارند.

و در خود مرکز استان هم شمار بسیار زیادی از اهالی ارومیه کرد می باشند ((اصولا شهر ارومیه مورد اختلاف کردان و آذری هاست)) و به طور کلی غرب و جنوب استان و مناطق کوهستانی مرزی کرد نشین است و نام تاریخی جنوب دریاچه ارومیه هم "مکریان" است.

بنابر آمار های مختلف دستِ پایین 50% جمعیت استان آذر غربی کرد تبار هستند.

((این نسبت تا دو سوم هم گفته می شود)).

جدای از این، ارومیه مظهر همزیستی میان آسوریان – ارامنه- آذری ها – کردان و یهودیان بوده است. که اکنون از آسوریان که تا همین جنگ اول جهانی صدها پارچه آبادی در غرب ارومیه داشتند و یهودیان، شمار اندکی باقی مانده و جمعیت ارامنه هم روز به روز کم می شود.

 

در استان اردبیل:

اهالی شهرستانهای  گرمی و نمین، تالشی بوده و روستاهای شرق شهرستان خلخال و گیو هم  تات - تالشی هستند.

در استان زنجان:

شهرستان طارم هم تالشی و تاتی و کرد زبان((کرمانجی)) هستند.

در استان قزوین:

خود شهر که ترک زبان نیستند. تنها روستا ها و شهر های کوچک غربی استان ترک زبانند.

و  شهرستان تاکستان و بویین زهرا هم زبان و گویش محلی خودشان را دارند. (( اهالی  بویین زهرا اصالت خود و زبانشان را کردی می دانند.))

در استان همدان:

شهرهای کم جمعیت رزن و کبودرآهنگ و بهار  ترک زبان و در شهرستان اسدآباد تنها ۱۴٪ ترک زبانند و خود همدان فارسی زبان و شهرهای پرجمعیت و اصیل جنوب استان:

ملایر- نهاوند- تویسرکان- به زبانهای لری، لکی و فارسی تکلم می کنند.

 

در استان مرکزی هم:

شهرستانهای خمین – محلات- دلیجان-شازند و تا حدودی آشتیان و تفرش و اراک فارس زبان و لر هستند تنها در ساوه و روستاهای اطراف آن زبان ترکی شنیده می شود.

در کل استان گیلان هم شماری از جمعیت شهر آستارا و تعداد کمی از شهر بندرانزلی ترک زبانند و بقیه گیلک و تالشی هستند.

در بیجار کردستان هم هر چند شماری ترک زبان زندگی می کنند اما اکثر جمعیت کردِ شیعه می باشند.

تنها جایی که رد پایی از زبان ترکی داشت و جناب نظمی جرات نکرد دست اندازی کند شهر سنقر در استان کرمانشاهان است! در این شهر حدود پنجاه هزارتن از اهالی به زبان سنقری که باید از انواع زبانهای ترکی باشد، آمیخته به کردی صحبت می کنند و همه روستاهای اطراف هم کرد زبان هستند. ((گویا نظمی شنیده اهالی کرمانشاه پهلوان منش هستند. بنابراین از خیر این خلق پنجاه هزار نفری گذشته اند!))

 

حکایت: مردی در گذرگاه زمین را به چشم می کاوید. از او پرسیدند: چیزی گم کردی؟ گفت: بله یک ده شاهی داشتم که گم شده. دقایقی گذشت و به یکباره مرد روی زمین خم شد و سکه ای یافت و در جیب گذاشت و دوباره به کار کاوش ادامه داد! پرسیدند ظاهرا که ده شاهی پیدا شد! دیگر دنبال چه می گردی؟! مرد در پاسخ گفت: این ده شاهی را جستم حالا دنبال مال خودم می گردم!!

حالا حکایت جناب نظمی ماست که: در جغرافیای خیالی آذربایجان بزرگ همه را آذری فرض می کنند و برای دیگر گویشوران ساکن در آن جغرافی حق سرزمینی نمی شناسند. اما اگر چند روستا ترک زبان در بیرون از جغرافیای سه برابر شده ترسیمی خودشان هم پیدا کنند، در صدد  الحاق هم زبانانشان به سرزمین مادر هستند!!

 

خوب ببینیم از این تقسیم بندی چه چیزهایی نتیجه گرفته می شود!

کمیسر دیپلمات طاقت فرسوده ما ((این عنوانی است که ایشان خود بر خود نهاده و می گوید من دیپلمات کمیسون آذر جنوبی هستم که به کار طاقت فرسای دیپلماتیک مشغولم!)) در پیام پیشین خطابشان به مردم آذربایجان جنوبی بود. و در پیام ماه پیش خود به مسئول حزب دموکرات کردستان ایران؛ از او ایراد گرفته بود که چرا در دفاتر مثلا مسعود بارزانی رهبر اقلیم کردستان عراق، نقشه "کردستان بزرگ" به دیوار آویخته است!! خوب اگر نقشه "کردستان بزرگ" نباید به دیوار آویخته باشد، پس جنابعالی چرا نقشه اذربایجان بزرگ به گردن آویزان  کرده و دوره راه افتاده ای به مقامات غربی درس جغرافیا یاد می دهی؟! وقتی می گویی مردم "آذربایجان جنوبی" هر بچه ای هم می فهمد که لابد شمالی هم درکار است که شما نماینده خود خوانده جنوبش هستید!

(( ما هنوز نمی دانیم که این سمت در کدام نظر خواهی از ساکنان شریف آذربایجان به ایشان تفویض شده)) بخش دیگری از پیام پیشین او،  با تحریف وقیحانه تاریخ همراه است. گفته اند: که دو قرن از جدایی آذربایجان می گذرد! لفظ آذر جنوبی و دو قرن جدایی یعنی اعتقاد به یک ملت مرکب از آذر جنوبی و شمالی که لابد باید یکی شوند. خوب چطوری است که آذری ها حق دارند یکی شوند و نقشه شان بزرگ شود اما کردان نه! کمی تا قسمتی بوی نژاد پرستی و خودخواهی و انحصارطلبی  به مشام نمی رسد؟؟ (( در اینجا نمی گویم ایده کردستان بزرگ پذیرفتی است یا نه، بلکه فقط دیدگاه نظمی به چالش کشیده می شود.))

 

ایشان از تعیین حدود اذربایجان بر اساس جغرافیای تاریخی دم می زنند!

مبدا این جغرافیای تاریخی کی می باشد؟! ما که نگران بحث جغرافیای تاریخی نیستیم .از دل امپراطوری هخامنشیان 44 کشور  روئیده اند. آیا ما هم می توانیم نسبت به مصر و لیبی و آسیای صغیر و یونان و .... ادعا داشته باشیم، چون بیش از دو قرن بخشی از خاک ایران بوده اند؟! این داستان در دوره های اشکانی و ساسانی و صفویه هم بعد با ابعاد کوچکتری ادامه یافته است.

تازه این داستان قیاس مع الفارق است! ایران هخامنشی و پس از آن موجودیت تاریخی و مستقل داشته در حالی که در طول تاریخ، حکومت و یا  کشور و دولتی مستقل به نام آذربایجان نداشته ایم، که اکنون به استناد دوران حاکمیت آن درخواست کنیم آب رفته به جوی باز گردد!

 

آقای نظمی که جغرافیای آذربایجان را از دو استان به 9 استان افزایش می دهند، از اراده مردم مناطق مطبوعشان هیچ خبری ندارند! در مورد استان قزوین همین ده سال پیش مردم قزوین برای جدایی از زنجان دست به شورش و تظاهرات خشم آلود زدند و بحران آفریدند! در حقیقت نظام شونیستی نبود که قزوین را از آذربایجان جدا کند، بلکه اراده عمومی اهالی قزوین که به عقیده شما باید اذربایجانی باشند بود که نظام را مجبور به گردن نهادن به اراده آذربایجانی ها ی قزوینی در جدایی از آذربایجان نمود!!! یه کمی مسئله سخت شد نه! دوباره بخوانید! اصولا قزوینی ها از شاه دلخور بودند که چون شهبانو فرح اصالت زنجانی داشتند، شاه بخاطر او زنجان را مرکز استان کرده بود (( منطقی می گویند!))

در مورد اردبیل  هم که از پیش از انقلاب درخواست ثابت ساکنان اردبیل در جدایی از تبزیز بوده و تشکیل استان جدا و وقتی زیر فشار مردم اردبیل این طرح در مجلس نمایندگان رای آورد بزرگترین جشن اردبیلی ها بعد از فتح خرمشهر به وقوع پیوست!

اینها در حالی است که حاکمیت شونیست ما ((به قول نظمی و دوستانش)) در مقابل اراده کرد تباران  آذر غربی در تاسیس یک استان کرد نشین به نام مکریان تا کنون مقاومت کرده و به سود آذری ها حرکت کرده!!! (( اصولا در همه مناقشات قومی در غرب کشور بدون استثناء کردها فدای خواسته اذری ها شده اند این در حالی است که اندیشه ورزان  پانترک خلاف این را تبلیغ می کنند))

 

آقای نظمی با این تقسیم بندی خود ناچار این نتایج را باید بپذیرند و پاسخ دهند:

 

اگر جغرافیای اذربایجان آن است که شما می گویید پس این چهره ها هم اذربایجانی هستند:

1- آیت الله خمینی بنیان گذار نظام. ایشان اهل خمین بودند و خمین هم جز اذربایجان به

شمار آمده پس ایشان هم اذری است!!!

2- نخستین رئیس دولت جمهوری اسلامی مهندس بازرگان- ایشان هم تبریزی بودند= آذری

3- نخستین رئیس جمهور : دکتر بنی صدر . همدانی = آذری

4- دومین رئیس جمهور : آقای محمد علی رجایی. قزوینی = اذری

5- سومین رئیس جمهور: آیت الله خامنه ای. تبریزی = اذری و نیز مقام رهبری کنونی.

6- نخست وزیر دهه اول انقلاب: میر حسین موسوی. تبریزی = اذری

7- رئیس ده سال اول سازمان برنامه مسئول آمایش زمین و سرمایه گزاری در کل کشور روغنی زنجانی. زنجانی = آذری

8- دادستانهای کل کشور موسوی تبریزی  و رئیس قوه قضاییه آیت الله موسوی اردبیلی و شمار زیادی از مقامات قضایی و قضات حاکم شرع از اذربایجان

9- لشگری از وزرا، نمایندگان مجلس، فرماندهان نیرو های مسلح و دیگر ارکان و تصمیم گیرندگان کشور...

 

اگر در این بیست و هفت ساله اشکالی در مدیریت کشور بوده، خوب ببیند چه کسانی مسئولیت داشته اند و از نظر قومی که خیلی  به آن علاقه مندید هم نگاه کنید که قومیت آنها کجایی بوده! بعد ببینید ارمنی ها و کردها و فارسهای شونیست در کجای هرم قدرت قرار داشته و دارند! و مسئول ناکامی های شما چه کسانی هستند!!

 

پس چرا پند نمی گیرید ای صاحبان بصیرت!

 

مردم ایران نگاهی که به مسولین داشته اند هرگز قومی نبوده . در انتخابات ریاست جمهوری سه دوره اول  مردم مناطق به قول آنها فارس به نامزدهای به قول شما آذربایجانی رای دادند و اصولا همین کار در دوره های بعد تکرار شد. در انتخابات ششم مردم مازندران به همشهری خود آقای ناطق نوری رای ندادند بلک یک معمم یزدی را برگزدیدند و  نیز مردم عرب زبان خوزستان هم به جای رای به  همشهریشان آقای شمخانی، به اقای خاتمی رای دادند!!

 

خوب چه مایه بی انصافی لازم است که کسانی اشکالی در کشور ببینند و به گردن شونیستها یی یبندازند که نمی دانیم در ساختار حکومت چه جایگاهی را اشغال کرده اند!! آنها چند استاد سالخورده دانشگاه تهران نظیر دکتر پرویز ورجاوند را به شدت می کوبند و نمی گویند این استاد هفتاد ساله جلوی کدام طرح صنعتی یا اقتصادی را گرفت که به آذربایجان نرسد!

تنها راهی که می ماند شکستن کاسه کوزه ها سر کردها و ارمنی ها و یهودیان است. که از قضا در حاکمیت کنونی ما جایگاهی ندارند!

*  آتلانتیس؛ نام جزیره بسیار بزرگ و خوش آب و هوا و بهشت گونهِ افسانه های یونان است که در کتابهای یونانی توصیف شده اما هنوز پیدا نشده! آقایان  هم مردم اذربایجان را به برپایی دوباره بهشتی خیالی دعوت می کنند که هنوز اثری از آن در گذشته ها  پیدا نشده و آینده برپایی این بهشت هم منوط به تجزیه ایران و ترکیه و روسیه و گرجستان و محو السون شدن ارمنستان است !! این راه به این کوتاهی  فقط چند سال زمان و چند میلیون کشته طلب می کند، خدا می داند! بعد آز آن آتلانتیس از پس غبارها بیرون می آید و رخ می نماید. منتهی مشکل اینجاست پس از این همه تلاش باز هم آتلانتیس فقط افسانه بوده است نه بیشتر و معلوم نیست چطوری باید واقعیت به فرم دلخواه خیالات درآید!!