ذو القرنين
در قرآن
فصل اول
داستان
ذو القرنين در
قرآن
به چه صورت
مطرح شده است؟
روش
عمومى
طرح
داستانها در
قرآن
فصل دوم
توضيح
آيات قرآن
سفر به
مغرب
سفر به
مشرق
برگشت از
مشرق و سفر به
طرف كوههاى
ياجوج و ماجوج
ساختن سد
فصل سوم
نام ذو
القرنين
توانايىهاى
ذو القرنين
دين ذو القرنين
مقام و
حكومت دينى ذو
القرنين
يك سؤال و
پاسخ آن
مسافرتهاى
ذو القرنين
مسافرت
به مغرب
يك پرسش و
پاسخ آن
سفر به
كوههاى
ياجوج و ماجوج
پيشنهاد
و
درخواستساختن
سد
سدسازى
فصل چهارم
نكات
جالب و
پندآموز
فصل پنجم
بحثهاى
تاريخى
سد ذو
القرنين و
ياجوج و ماجوج
از نظر تاريخ
اقوامى
شبيه ياجوج و
ماجوج در
تاريخ
نتيجهگيرى
«
ذو القرنين در قرآن
»
بسم الله الرحمن الرحيم
و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا.
و از تو اى محمد، درباره »ذو القرنين» مىپرسند در پاسخ ايشان بگو: بزودى، بخشى از سرگذشت او را، براى شما بازگو خواهم كرد .
آيات
83 تا
98 سوره مباركه كهف درباره زندگانى ذو القرنين مطالبى دارد كه در قالب سه بخش اساسى در كتاب شريف تفسير الميزان
آمده است:
الف - تفسير آيات مربوط به ذو القرنين ب - بحث روايى اين آيات شريفه ج - گفتارى پيرامون داستان ذو القرنين، به صورت قرآنى و تاريخى.
اين مطلب در كتاب تفسير نمونه
در دو بخش جداگانه آمده است كه بخش اول آن به تفسير آيات مربوطه، و بخش دوم به نكات آموزنده داستان و بحثهاى تاريخى و روايى آن اختصاص يافته است.
البته ناگفته نماند كه درباره ذو القرنين و آيات قرآنى مربوط به او، كتابها وتاليفات زيادى نوشته شده است كه حاصل زحمات محققين علوم قرآنى است كه در پايان فهرستى از آنها را ذكر خواهم كرد.
علامه طباطبايى در بحث روايى خود چنين فرموده است:
»خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مروى از طرق شيعه و اهل سنت از رسول خداصلى الله عليه وآله و روايات مروى شيعه از ائمه هدى و... درباره داستان ذو القرنين، بسيار اختلاف دارند; آن هم اختلافهاى عجيب، و آن همنه در يك بخش داستان، بلكه درتمامى خصوصيات آن! اين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفتآورى است كه هر ذوق سليمى از آن وحشت نموده و آن را محال مىداند و عالم وجود هم منكر آن است، لذا اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقايسه نموده مورد دقت قرار دهد، هيچ شكى نمىكند در اينكه مجموع آنها خالى از دسيسه و دستبرد و جعل و مبالغه نيست. از همه اين مطالب غريبتر، رواياتى است كه علماى يهود كه به اسلام گرويدهاند، از قبيل »وهب ابن منبه» و »كعب الاحبار»، نقل كردهاند، يا اشخاص ديگرى كه از قرائن به دست مىآيد كه مطالب خود را از يهوديان گرفتهاند! بنابراين ديگر چه فايدهاى دارد كه ما به نقل، استقصاء و احصاء آنها با آن كثرت و طول و تفصيلى كه دارد بپردازيم؟ لاجرم، به پارهاى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده و از آن مىگذريم، و به نقل آنچه كه تا حدى از اختلاف مصون مانده است اكتفاء مىكنيم.
فصل اول
- مباحث مقدماتى
- چرا و به چه مناسبت داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟
- داستان ذو القرنين در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟
مباحث مقدماتى در اين فصل، به يك سرى مباحث مقدماتى درباره ذو القرنين و چگونگى بيان داستان او در قرآن مىپردازيم و مباحثخود را در دو بخش جداگانه ذيل ارائه مىدهيم:
)بخش اول) چرا و به چه مناسبت داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟
)بخش دوم( داستان ذو القرنين در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟
در بخش اول، به پيشينه داستان ذو القرنين و روايت مفصلى درباره شان نزول آيات ذو القرنين مىپردازيم تا خوانندگان محترم را از محتواى داستان و علت انگيزش آن در قرآن آگاه سازيم. در بخش دوم نيز به روش عمومى قرآن در طرح داستانها و قصص و منجمله داستان ذو القرنين پرداخته و ارزشهاى اين نوع داستانگويى را يادآور مىشويم; »رب اشرح لى صدرى و يسرلى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
چرا داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟
نام ذو القرنين و وقايع مربوط به بزرگى و عظمت او قبل از اينكه داستانش در قرآن نازل شود معروف بوده است. مردم او را به عنوان ذو القرنين مىشناختند و اين از نظر قرآن و قرائن اطراف آيات، مسلم است. نيز، معلوم است كه نزول اين آيات، بر اساس
سؤالى بوده كه مردم از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله درباره ذو القرنين كردهاند.
اما اينكه اين سؤال از طرف چه كسانى و چگونه مطرح شده است، پرسشى است كه پاسخ آن را در روايت زير جستجو مىكنيم; در تفسير الميزان چنين آمده است:
صاحب كتاب تفسير قمى از امام صادقعليه السلام روايت كرده است كه فرمود: سبب نزول سوره كهف اين بود كه قريش سه نفر را به قبيله نجران فرستادند تا از يهوديان آن ديار مسائلى را بياموزند و با آن رسول خداصلى الله عليه وآله را بيازمايند. آن سه نفر »نضربن حارث بن كلده»، »عقبةبن ابىمعيط» و »عاص بن وائل سهمى» بودند.
اين سه نفر به سوى نجران حركت كرده و جريان را با علماى يهود در ميان گذاشتند...
ادامه روايت در آن كتاب چنين آمده است:
يهوديان گفتند: سه مساله از او بپرسيد، اگر آن طور كه ما مىدانيم پاسخ داد، در ادعايش راستگو است. آنگاه از يك مساله ديگر بپرسيد، اگر گفت مىدانم، بدانيد كه دروغگو است. گفتند: آن مسائل چيست؟ جواب دادند كه از او از احوال جوانانى بپرسيد كه در قديم الايام بودند و از ميان مردم خود بيرون شده و غايب گشتند و در غيبتگاه خود خوابيدند. از او بپرسيد چقدر خوابيدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چيز از غير جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟
مطلب دوم اينكه از او بپرسيد داستان موسى كه خدايش دستور داد از يك عالم پيروى كن و از او تعلم گير چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پيروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟
سوم اينكه از او از سرگذشتشخصى بپرسيد كه ميان مشرق و مغرب عالم گرديد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد; او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟
يهوديان پس از عرضه اين مسائل جواب آنها را نيز به فرستادگان قريش دادند و گفتند:
اگر اين طور كه ما شرح داديم جواب داد، صادق است، وگرنه دروغ مىگويد.
فرستادگان قريش پرسيدند: آن يك سؤال ديگر كه گفتيد چيست؟ گفتند: از او بپرسيد كه
قيامت چه وقتبهپا مىشود؟ اگر ادعا كرد كه من مىدانم قيامت چه موقع بهپا مىشود، دروغگو است، ولى اگر گفت جز خدا كسى تاريخ آن را نمىداند، راستگو است.
فرستادگان قريش به مكه برگشتند، نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مىكند كه اخبار آسمانها برايش مىآيد، ما از او چند پرسش مىكنيم، اگر جواب داد، مىدانيم كه راستگو است، وگرنه مىفهميم كه دروغ مىگويد! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مىخواهد بپرسيد!
آنها آن مسائل را مطرح كردند. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: فردا جوابهايش را مىدهم; اما در وعدهاى كه داد »انشاءالله» نگفت. به همين جهت، چهل روز وحى از او قطع شد تا آنجا كه رسول خداصلى الله عليه وآله غمگين گرديد و )بعضى از) يارانش كه به وى ايمان آورده بودند به شك افتادند، و قريش شادمان شده و به استهزاء و آزار ايشان پرداختند; ابوطالب نيز سخت در اندوه شد.
پس از چهل شبانهروز، سوره كهف بر پيامبر نازل شد. رسولخداصلى الله عليه وآله از جبرئيل سبب تاخير را پرسيد؟ )جبرئيل) گفت:ماقادرنيستيمازپيشخود نازل شويم جز به اذن خدا.
مىدانيد كه سوره كهف شامل سه داستان است: داستان اصحاب كهف، داستان حضرت موسىعليهم السلام و حضرت خضرعليهم السلام و داستان ذو القرنين كه طبق روايتبالا، به خاطر سؤال آزمايشى مشركان مكه از حضرت محمدصلى الله عليه وآله نازل شده است.
داستان ذو القرنين در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟
پيشتر گفتيم كه طرح داستان ذو القرنين در قرآن، براساس سؤالى بوده كه مردم از پيامبر اكرم كرده بودند. حال به چگونگى و كيفيت طرح اين داستان در قرآن مىپردازيم.
روش عمومى طرح داستانها در قرآن
عموما وقتى قرآن كريم داستان واقعه يا شخصى از گذشتگان را ذكر مىكند، روش خاصى دارد; به جزئيات افراد و اشخاص و موضوعات نمىپردازد و متعرض جزئياتى كه در اصل واقعه يا نتيجه قرآنى آن دخالتى ندارند نمىشود; بلكه تنها نقاط كليدى و اساسى را مطرح كرده و در مواردى، حتى نتيجهگيرى آن را هم به مخاطب واگذار مىنمايد. البته اين طبيعى است كه از لابهلاى بعضى جملات و كلمات، مىتوان بعضى جزئيات را هم به دست آورد كه اين هم يكى از ظرايف هنرى قصههاى قرآنى است.
طرح داستان ذو القرنين به همان روش عمومى در مورد داستان ذو القرنين نيز، اگرچه بر اساس طرح سؤالى بوده است و قاعدتا بايد پاسخ آن مطابق نظر سؤال كننده و تامين كننده پرسش او باشد، ولى در عين حال، قرآن پاسخ را طورى آورده كه هم نظر سائل برآورده شود و هم نتيجهاى كه خود قرآن مىخواهد از آن گرفته شود. بنابراين، طبق روش عمومى خود، نام اصلى ذو القرنين، تاريخ زندگى، ولادت، نسب و ساير مشخصاتش را ذكر نكرده است. در مورد خصوصيات شخصى، فقط به دينى كه از آن پيروى مىكرده و توانايى جسمى و مديريتىاى كه داشته است اكتفا كرده و در مورد تاريخ زندگيش، تنها به سفرهاى
سهگانه او اشاره نموده و درباره فعاليتهاى او فقط به ذكر كارهايى چون برخوردش با مردم سرزمينهاى مختلف در طى همان سفرهاى سهگانه پرداخته است.
البته، روح زندگى يك فرد و آنچه مىتواند براى ديگران آموزنده باشد همين است; يعنى اينكه يك شخص از چه امكاناتى برخوردار بوده و چه اعتقاداتى داشته است؟ و اگر اعتقادات صحيحى داشته، بر اساس آن ايمان و عقيده و با استفاده از توانايىهايش، چه نوع فعاليتهايى انجام داده و با ديگران چه رفتارى كرده است؟ نكته مهم ديگر اينكه آيا در ميدان عمل و ميدان استفاده از آن امكانات، خدا و قيامت را در نظر داشته استيا خير؟
فصل دوم
توضيح آيات قرآن
»و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا»
و از تو اى پيامبر درباره ذو القرنين سؤال مىكنند، در پاسخ ايشان بگو:به زودى بخشىاز سرگذشت او را براى شما بازگو مىكنم.
»انا مكنا له فى الارض و اتيناه من كل شىء سببا» ما او را در روى زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم.
سفر به مغرب
»فاتبع سببا» ذو القرنين از اين اسباب و وسايل استفاده كرد و راه سفر را در پيش
گرفت.
»حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حماة و وجد عندها قوما» تا به غروبگاه آفتاب رسيد. در آنجا چنين در نظرش مجسم شد كه خورشيد در چشمه يا دريايى تيره و گلآلود فرو مىرود و در آنجا مردمى را ديد كه مجموعهاى از انسانهاى نيك و بد بودند.
»قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا» گفتيم اى ذو القرنين، آيا مىخواهى بدان ايشان را مجازات كنى، يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب مىنمايى؟
»قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا»
ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مىگردد و خداوند او را مجازاتى شديد خواهد نمود; يعنى ظالمان و ستمگران، هم مجازات اين دنيا را مىكشند و هم عذاب آخرت را.
»واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى وسنقول له من امرنا يسرا» و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر - بيشتر از استحقاقش - خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت.
سفر به مشرق
ذو القرنين سفر خود را به غرب پايان داد و دوباره عزم سفر كرد; قرآن مىگويد: »ثم اتبع سببا» سپس بار ديگر از وسايلى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود.
»حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»
همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرايى نزديك به محل طلوع خورشيد رسيد. در آنجا ديد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مىكند كه برايشان در برابر تابش آفتاب، هيچگونه پوشش و سايبانى قرار نداده بوديم.
»كذلك و قد احطنا بما لديه خبرا» آرى، ذو القرنين اين چنين بود! و ما به خوبى از امكانات و فعاليتهاى او آگاه بوديم.
برگشت از مشرق و سفر به طرف كوههاى ياجوج و ماجوج »ثم اتبع سببا» باز از وسايل مهمى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود.
»حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا».
همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه، قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمىفهميدند; يعنى خيلى ساده و بسيطالفهم بودند.
»قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض فهل نجعل لك خرجا على ان تجعل بيننا و بينهم سدا» آن گروه - وقتى ذو القرنين را با آن قدرت و توانايى ديدند - به او گفتند: اى ذو القرنين، طايفه ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مىكنند، آيا حاضرى پولى از ما بگيرى و ميان ما و آنها سدى ايجاد نمايى؟!
»قال ما مكنى فيه ربى خير فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما».
ذو القرنين در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته، از آنچه شما پيشنهاد مىكنيد بهتر است. بنابراين من از شما اجر و مزد نمىخواهم! فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آنها سد محكمى ايجاد نمايم!
ساختن سد »اتونى زبر الحديد حتى اذا ساوى بين الصدفين قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنين چنين دستور داد: قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد و آنها را روى هم بچينيد تا اينكه كاملا ميان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد.
آنان چنين كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گرديد.
»قال اتونى افرغ عليه قطرا» بعد گفت: اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا روى اين بريزم! و به اين ترتيب، سدى آهنين در مقابل ياجوج و ماجوج ايجاد كرد، چنان كه قرآن مىگويد:
»فما اسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفرهاى در آن ايجاد كنند.
»قال هذا رحمة من ربى.» ذو القرنين در پايان كار سد گفت: اين سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است!
»فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا» گمان نكنيد اين يك سد جاودانى و ابدى است، بلكه آن زمان كه وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مىكوبد و به يك سرزمين صاف و هموار مبدل مىسازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد يافت )وعدهاى كه بر اساس آن، در آستانه رستاخيز سازمان دنيا به هم خورده و تمامى
استحكامات آن فرو خواهد ريخت)
فصل سوم
- مسافرتهاى ذو القرنين
همانطور كه در گذشته عرض كرديم، قرآن فقط به چند جهت از شخصيت ذو القرنين اشاره كرده است. البته بعضى جوانب را نيز مىتوان از لابهلاى كلمات و جملات داستان به دست آورد كه در اينجا به يكيك آن موارد اشاره كرده و به توضيح آن مىپردازيم.
نام ذو القرنين
ذو القرنين، قبل از اينكه داستانش در قرآن بيايد و حتى در زمان زندگىاش به همين نام خوانده مىشده است و اين چنين نيست كه بعدها اين لقب را گرفته باشد. اين نكته از اين آيات قرآن يعنى »يسئلونك عن ذىالقرنين» از تو اى پيامبر، درباره ذو
القرنين سؤال مىكنند; »قلنا يا ذاالقرنين» ما گفتيم اى ذو القرنين، و »قالوا يا ذاالقرنين» آن قوم گفتند: اى ذو القرنين به خوبى استفاده مىشود.
از جمله اول بر مىآيد كه در عصر رسول خداصلى الله عليه وآله، قبل از نزول اين قصه، چنين اسمى بر سر زبانها بوده است كه از آن جناب داستانش را پرسيدهاند، و از دو جمله بعدى نيز به خوبى معلوم مىشود كه ذو القرنين در زمان حياتش همين لقب را داشته و او را به اين نام خطاب مىكردهاند.
توانايىهاى ذو القرنين
ذو القرنين از قدرت و مكنتبسيارى برخوردار بود و خداوند وسايل غلبه بر مشكلات و دستيابى به اهداف مهم زندگى را به او عنايت كرده بود. اين اسباب و وسايل، شامل علم و دين، عقل و درايت، نيروى جسمى، مال و لشكر زياد، وسعت قلمرو، قدرت مديريت و امثال آن بودند، و همه اين خصوصيات از آيه كريمه زير به خوبى استفاده مىشود:
»انا مكنا له فى الارض واتيناه من كل شىء سببا» ما او را در زمين قدرت و حكومت داديم و وسايل دستيابى به هر چيزى را در اختيارش گذارديم.
البته، از مجموعه داستان نيز اين مطلب فهميده مىشود; توانايى اينكه به مشرق و مغرب آفتاب برود و آن سد عظيم را با توجه به وسايل آن روزگار بسازد و قدرت خود را در دورترين نقاط زمين اعمال كند، همه و همه، شاهد قدرت و توانايى بسيار او مىباشد.
دين ذو القرنين
ذو القرنين مردى مؤمن به خداوند و روز قيامت و متدين به دين حق بوده است و اين نكته از آيات زير به دست مىآيد:
»قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا» ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد. سپس او به سوى پروردگارش باز مىگردد و خداوند او را مجازات شديدى خواهد نمود.
»واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى» و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكو خواهد داشت.
»قال هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا» ذو القرنين در پايان كار سدسازى گفت: اين سد نعمت و رحمتى از سوى پروردگار من است و هنگامى كه فرمان پروردگارم فرارسد، آن را در هم مىكوبد و وعده پروردگار حق است و تحقق خواهد يافت.
مقام و حكومت دينى ذو القرنين
از مجموع اين آيات بر مىآيد كه او داراى مقام و حكومتى دينى بوده است. در آيه كريمه زير مىخوانيم:
»قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب واما ان تتخذ فيهم حسنا» ما به ذو القرنين گفتيم:
اى ذو القرنين! آيا مىخواهى بدان ايشان را مجازات كنى يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب مىنمايى؟
خداوند طبق اين آيه به او اختيار تام مىدهد، و اين خود شاهد بر اين مطلب است كه وى از سوى وحى الهى يا پيامبرى از پيامبران، تاييد و راهنمايى مىشده است.
اين مطلب از جواب ذو القرنين به اين فراز روشنتر مىشود، گويا هدف او از بيان چنين جوابى، اشاره به اين نكته است كه مردم در برابر دعوت به توحيد و مبارزه با شرك، به دو گروه تقسيم خواهند شد; كسانى كه تسليم اين برنامه سازنده الهى شوند، كه مطمئنا پاداشى نيكو خواهند داشت و در امنيت و آسودگى خاطر زندگى خواهند كرد، و آنها كه در برابر اين دعوت موضعگيرى خصمانه داشته و به ظلم و فساد ادامه دهند، كه مجازات خواهند گرديد.
علاوه بر اين، در آيهاى ديگر نيز مىخوانيم:
»كذلك و قد احطنا بما لديه خبرا» كار ذو القرنين چنين بود، و ما به خوبى از امكانات و آنچه نزد وى صورت مىگرفت، اطلاع داشتيم.
ظاهرا اين آيه هم كنايه از اين مطلب است كه آنچه او تصميممىگرفت،به هدايتخداوند و امر او بود و در هيچ كارى اقدام نمىنمود،مگر آنكه خداوند او راماموركرده بود.
بنابراين، مجموع اين آيات اين مفهوم را مىرساند كه مكالمه خداوند سبحان با ذو القرنين از سوى پيامبرى كه همراه او بوده صورت مىگرفته است و او حكومتى مثل حكومت جناب طالوت بر بنىاسرائيل داشته است.
اين حكومت از طرف خدا و با الهام پيامبرى از پيامبران بوده و كارهايش رانيز به هدايت همان پيامبر انجام مىداده است.
يك سؤال و پاسخ