منابع و مآخذ مربوط به زبان ديرين آذربايجان

دكتر منوچهر مرتضوي
(برگرفته از: روزنامه‌ي اطلاعات +)
[اشاره :تاكنون درباره لهجه‌ها و گويش‌هاي گوناگون زبان‌هاي ايراني و به ويژه پهلوي و فارسي پژوهش‌هاي ارجمندي صورت گرفته است. يكي از زبان‌هاي مورد توجه و تحقيق، گويش آذري است كه در پهنه‌ي گسترده‌اي از ايران زمين رواج داشت و هم اكنون در محدوده كمتري رواج دارد. نوشتار حاضر به قلم يكي از برجسته‌ترين ادباي آذربايجان، استاد گرانقدر دانشگاه تبريز و از معاريف نام آور كشور است كه چندي رياست دانشگاه تبريز را به عهده داشت و در ذيل با اندكي تلخيص تقديم مي‌گردد.]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از مجموع تحقيقاتي كه تاكنون در مورد زبان آذربايجان (اعم از زبان ديرين يا زبان كنوني) به عمل آمده است، نتايج زير گرفته مي‌شود:
1ـ مردم آذربايجان در گذشته به زباني كه يكي از زبان‌هاي ايراني (يا لهجه‌اي از لهجه‌هاي زبان ايراني) بوده، سخن مي‌گفته اند و ما اين زبان را زبان آذري مي‌ناميم.
2- زبان آذري مثل زبان كنوني آذربايجان و بيش از آن، داراي لهجه‌هاي مختلف و متعدد بوده است.
3- به شهادت جغرافي‌نويسان و دانشمنداني چون ياقوت و مسعودي و ابن حوقل و مقدسي و ابن النديم، زبان ديرين مردم آذربايجان «آذري» يا «پهلوي» يا «فارسي» بوده است و از نوشته‌هاي اين دانشمندان برمي‌آيد كه هر معنايي براي آذري قائل بشويم در هر صورت جز شعبه‌اي از شعب زبان‌هاي ايراني نبوده و نوشته هاي حمدالله مستوفي (در نزهت القلوب) نيز، اگرچه يادي از چند قصبه ترك يا ممزوج مي كند، مؤيد اين است كه زبان عموم مردم آذربايجان پهلوي و ايراني بوده است.
4- گويندگان آذربايجان مثل شاعران ديگر نقاط ايران به فارسي دري شعر مي گفته اند؛ ولي گاهگاهي تفنن كرده به زبان محلي و لهجه آذري شهر خود نيز شعر سروده اند و اين اشعار، كه نمونه هاي آن به لهجه آذري تبريز و اردبيل و مراغه (احتمالاً) در دست است، با صرف نظر از تحريفاتي كه به دست نساخ به عمل آمده و به فارسي دري نزديك‌تر شده اند، نمونه زبان آذري يا زبان ديرين آذربايجان به شمار مي روند. به عنوان نمونه‌ي اشعار آذري، مي توان از غزل "همام تبريزي" و يازده دو بيتي از "شيخ صفي الدين" و سه دو بيتي از اطرافيان شيخ و يك غزل و سيزده دوبيتي از "شمس الدين محمد مغربي" و يك دوبيتي از "ماما عصمت" و يازده دوبيتي و سه غزل از "كشفي" و يك دو بيتي از "يعقوب اردبيلي" و يك دو بيتي از "عبدالقادر مراغي" ياد كرد.
5- چنان كه اشاره كرديم، زبان ديرين مردم آذربايجان آذري، از شعب زبان ايراني، بوده و همان طور كه زبان كنوني آذربايجان داراي لهجه هاي متعدد است و زبان مردم تبريز با زبان مردم اردبيل و مراغه از لحاظ طرز تلفظ و بعضي واژه هاي اختصاصي يا اصطلاحي تفاوت‌هايي دارد، زبان آذري نيز شعب متعدد داشته است و مردم شهرها و ده‌هاي آذربايجان به لهجه هاي گوناگون اين زبان سخن مي گفته اند و به نظر مي رسد اختلافي كه بين لهجه هاي فرعي زبان كنوني آذربايجان وجود دارد، معلول اختلافي باشد كه بين لهجه هاي زبان ديرين مردم نقاط مختلف اين سامان وجود داشته.
6- تسلط قوم مغول و حكومت ايلخانان در آذربايجان، برخلاف تصور گروهي كه آن قوم را تغيير دهنده زبان ايراني مردم آذربايجان و مروج زبان تركي مي دانند، موجب تغيير زبان آذربايجان نبوده است و منطقاً نيز نمي بايست تسلط قوم مغول كه متكلم به زبان مغولي بودند، موجب غلبه زبان ديگر (يعني تركي) بشود. چنين به نظر مي رسد كه تاثير تسلط مغول از لحاظ زبان محدود به ورود مقداري لغات مغولي و اصطلاحات ديواني، كه در كتاب‌هاي دوره مغول و بعد از آن ديده مي شود، بوده است و اگر تسلط مغول كمكي به غلبه و رواج زبان تركي كرده باشد، جز اين نخواهد بود كه مسلماً تسلط قوم مغول كه از هر حيث به تركان نزديك‌تر از ايرانيان بودند، بر نفوذ تركان و اهميت زبان آنان افزود و عوامل ايراني را كه در برابر توسعه تدريجي زبان اقليت نيرومند ترك در اين سرزمين مقاومت مي كردند، تضعيف كرد و به طور غيرمستقيم زمينه مساعد و مناسبي براي نفوذ و توسعه زبان بيگانه ايجاد كرد.
7- مقارن تشكيل سلسله صفويه، زبان تركي در آذربايجان جانشين زبان آذري شد و رسميت زبان تركي در دربار صفويه و نفوذ و تقرب تركان در پيشگاه سلطان صفوي و عوامل ديگر موجب شد كه زبان ايراني مردم اين سامان جاي خود را به زبان بيگانه تركي بسپارد.
8- اگر اصطلاحات و عبارات اناث و اعيان و اجلاف تبريز كه در چهارده فصل پايان «رساله مولانا روحي انارجاني» آمده، مربوط به زمان تاليف رساله مذكور و زبان مردم تبريز در پايان سده دهم و آغاز سده يازدهم هجري باشد، معلوم مي شود كه تا زمان سلطان محمد خدابنده و حمزه ميرزاي صفوي هنوز كار زبان آذري يكسره نشده بود و اناث و اعيان و اجلاف تبريز به زبان آذري سخن مي گفتند؛ ولي البته اين رساله بايد با دقت كامل مورد تحقيق قرار گيرد و از لحاظ زبان شناسي و مقايسه با آثار ديگري از زبان آذري كه در دست است و همچنين از اين لحاظ كه آيا در زمان تاليف رساله مردم تبريز به همين زبان سخن مي گفته اند يا اينكه اين زبان مربوط به زمان‌هاي گذشته است بررسي شود (1).
9- اگرچه زبان آذربايجان عوض شد و در عهد سلاطين صفوي كه باني وحدت سياسي و مذهبي ايران بودند آسيبي بزرگ به وحدت زبان ايران وارد آمد ولي زبان آذري يك باره و سراسر از بين نرفت، بلكه مواد لفظي و معنوي زبان ديرين آذربايجان در زبان كنوني باقي است و زمينه ايراني زبان آذري در زبان كنوني آذربايجان كاملا جلوه‌گر مي باشد.
10- در زبان كنوني آذربايجان واژه هاي آذري و فارسي (به طور كلي ايراني) فراوان است و تقريبا همه‌ي نا‌م‌هاي پيشه ها و اصطلاحات كشاورزي و دامداري و خانه داري و صدي هشتاد اعلام جغرافيايي و اسامي امكنه آذربايجان ايراني و فارسي مي باشد و لغات تركي زبان آذربايجان بيش از سي درصد مجموع لغات اين زبان را شامل نيست.
11- علاوه بر واژه ها و اصطلاحات ايراني (آذري و فارسي) كه در زبان كنوني آذربايجان وجود دارد، بسياري از تعبيرات و امثال مستعمل در زبان كنوني آذربايجان ترجمه تعبيرات و امثال و تركيبات فارسي (به طور كلي ايراني) مي باشد.
12- چون اكثر مواد لفظي و معنوي زبان كنوني آذربايجان ايراني است و در حقيقت زبان كنوني آذربايجان از قالب تركي و مواد ايراني (آذري، فارسي، عربي مستعمل در فارسي) و تركي (كه چنان كه گفتيم بيش از سي درصد مجموع مواد زبان را شامل نيست) تشكيل يافته است، زبان فعلي آذربايجان با زبان تركي اصيل اختلافات فراواني دارد تا جايي كه زبان آذربايجان براي تركان و زبان تركي براي مردم آذربايجان كاملا مفهوم نيست و بهتر است اين زبان را زبان آذري جديد يا تركي آذري يا زبان كنوني آذربايجان بناميم نه زبان تركي چنان كه به غلط مصطلح است.
13- علاوه بر مواد لفظي و معنوي ايراني كه در زبان كنوني آذربايجان وجود دارد، و يادگار زبان ديرين اين سرزمين و نماينده اين حقيقت مي باشد كه قالب و استخوان بندي زبان فعلي (قالب و استخوان بندي زبان تركي) بر زبان اصلي و بومي مردم آذربايجان تحميل شده است، هنوز گروهي از مردم آذربايجان به زبان‌هايي كه از شعب زبان ايراني به شمار مي روند، سخن مي گويند (زبان هرزني و كرينگاني و خلخالي).
در چند سال اخير تحقيقات مفيدي درباره زبان آذربايجان (اعم از قديم و جديد) شده است كه نتيجه كلي آن تحقيقات اجمالا ذكر شد. تحقيقاتي كه تاكنون راجع به زبان آذربايجان شده پنج قسم است:
1- تحقيق زبان شناسي درباره زبان آذري قديم.
2- تحقيقات كلي درباره تاريخچه و سوابق زبان قديم آذربايجان.
3- تحقيقاتي كه درباره آثار باقيمانده آذري قديم به عمل آمده است.
4- تحقيق درباره لهجه هاي ايراني كه امروز در آذربايجان وجود دارد.
5- تحقيق درباره مواد و آثار فارسي و آذري (به طور كلي ايراني) در زبان كنوني آذربايجان.
مأخذي كه براي كسب اطلاعات مفصل از زبان آذربايجان مي توان به آنها رجوع كرد، تا جايي كه به نظر نگارنده رسيده و در نوشتن اين مختصر از آنها استفاده شده، از اين قرار است (2):
1- مقاله زبان قديم آذربايجان از استاد هنينگ: The Ancient Language of Azerbaijan (Paper read before the Phiological Society on Dec. 4, 1953) در: Transactions of the Philological Society 1954, P.158-177
2- «زبان كنوني آذربايجان» تأليف دكتر ماهيار نوابي، از ص 28 تا 38 در اين كتاب اختلاف تلفظ و تغييرات حروف و آواها در فارسي و آذربايجاني با يكديگر سنجيده شده.
3- رك. فهرست مآخذي كه در پايان مقاله محققانه «زبان‌ها و لهجه هاي ايراني» از دكتر يارشاطر ذكر شده، مجله دانشكده ادبيات تهران، شماره 1و2 سال پنجم، ص 43 تا 46.
4- «اضافه در زبان آذري كهن»، سخنراني دكتر رشيد عيوضي در ششمين كنگره تحقيقات ايراني.
5- «دقيقي، زبان دري و لهجه آذري»، از دكتر جلال متيني، شماره چهارم سال يازدهم مجله دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه فردوسي (زمستان 1354، به يادگار مجلس بزرگداشت دقيقي طوسي).
6- «زبان تركي آذربايجان» از مرحوم عباس اقبال، مجله يادگار، سال 2 شماره 3 ص 9ـ 1.
7- «زبان كنوني آذربايجان» تأليف دكتر ماهيار نوابي، مقدمه ص 2 تا 28.
8- «آذري يا زبان باستان آذربايگان» تأليف احمد كسروي. اين رساله در سال 1309 و 1352 جداگانه و نيز در ضمن «كاروند كسروي» در سال 1352 به چاپ رسيده است.
9- «فهلويات ماما عصمت و كشفي به زبان آذري» از اديب طوسي، شماره سوم سال هشتم نشريه دانشكده ادبيات تبريز، ص 241.
10- G. Le Strange, The Land of the Eastern Caliphate، ص 1.159
11- «گويش آذري» پژوهشي از رحيم رضا زاده ملك، انتشارات انجمن فرهنگ ايران باستان ـ 6، مقدمه.
12- «رساله زبان آذربايجان و وحدت ملي ايران» از ناصح ناطق، تهران، 1358، از انتشارات بنياد موقوفات دكتر محمود افشار.
13- «فهلويات ماماعصمت و كشفي به زبان آذري ـ اصطلاح راژي يا شهري» از اديب طوسي، شماره سوم سال هشتم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
14- «فهلويات مغربي تبريزي» از اديب طوسي، شماره دوم سال هشتم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
15- «فهلويات زبان آذري در قرن هشتم و نهم» از اديب طوسي، شماره چهارم سال هفتم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
16- «نمونه اي از فهلويات قزوين و زنجان و تبريز (اصل و آوانوشت و معني غزلي ملمع از همام تبريزي با توضيحات لغوي) در قرن هفتم» از اديب طوسي، شماره سوم سال هفتم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
17- «زبان مردم تبريز در پايان سده دهم و آغاز سده يازدهم هجري»، دكتر نوابي، شماره سوم و چهارم سال نهم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
18- «رساله روحي انارجاني»، سعيد نفيسي، فرهنگ ايران زمين جلد دوم، دفتر چهارم ص 372 ـ 329 .
19- «سندي در باب زبان آذري» از مرحوم عباس اقبال، مجله يادگار سال 2 شماره 3 ص 50-43.
20- «يك سند تاريخي از گويش آذري تبريز» از محمد مقدم، ايران كوده شماره 10
21- «گويش آذري (متن و ترجمه و واژه نامه رساله روحي انارجاني)» پژوهشي از رحيم رضازاده ملك، از انتشارات انجمن فرهنگ ايران باستان ـ 6، مقدمه و متن.
22- ايضاً براي «رساله مولانا روحي انارجاني» رجوع شود به: مقاله زبان قديم آذربايجان از استاد هنينگ، ص 157 شماره 2 و ص 176 شماره 5.
23- «آثار موجود از زبان آذري» از اديب طوسي (شامل توضيحات كلي و طبقه بندي آثار موجود از زبان آذري و فهرست واژه هاي باقيمانده از آن زبان)، شماره 4 سال نهم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
24- مقاله «دو نمونه از زبان مردم تبريز در سده هاي هفتم و هشتم هجري» از دكتر رشيد عيوضي، در كتاب "چهره آذر آبادگان در آيينه تاريخ ايران"، سال 1353.
25- «بيست واژه آذري در حواشي نسخه خطي كتاب البلغه» سخنراني استاد مجتبي مينوي در ششمين كنگره تحقيقات ايراني
26- «آذريگان (آگاهيهايي درباره گويش آذري)»، از دكتر صادق كيا، تهران، 1354
27- «نكته اي چند از زبان هرزني» از منوچهر مرتضوي، شماره سوم دوره ششم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
28- «تاتي و هرزني» تأليف عبدالعلي كارنگ، تبريز 1333
29- «گويش كرينگان» تأليف يحيي ذكاء، 1332
30- «گويش گلين قيه» توسط يحيي ذكاء، فرهنگ ايران زمين 1336 دفتر اول.
31- «زبانها و لهجه هاي ايران» توسط دكتر يارشاطر، شماره 1 و 2 سال پنجم مجله دانشكده ادبيات تهران، صفحات 35، 36، 37، 42.
32- «فعل در زبان هرزني» از منوچهر مرتضوي، شماره زمستان سال 1341 و شماره بهار سال 1342 نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
33- «نمونه اي چند از لغت آذري» از اديب طوسي در دو قسمت:
الف- اسامي قري و شهرها و امكنه، شماره 4 سال هشتم و شماره هاي 2 و 3 سال نهم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
ب- كلماتي كه در زبان فعلي آذربايجان موجود است، شماره هاي 3 و 4 سال نهم نشريه دانشكده ادبيات تبريز.
34- «تعبيرات و اصطلاحات و امثال مشترك فارسي و آذربايجاني» از هوشنگ ارژنگي، نشريه دانشكده ادبيات تبريز: شماره هاي 1 و 2 سال نهم و شماره 1 سال دهم نشريه.
35- «تعبيرات و اصطلاحات و امثال مشترك فارسي و آذربايجاني» از رفيعه قناديان، نشريه دانشكده ادبيات تبريز: شماره تابستان سال 1342.
...
چنان كه گذشت زبان كنوني آذربايجان زباني خاص و ممتاز است كه از تركيب قالب و استخوان بندي زبان تركي با مواد لفظي و معنوي و روح زبان ديرين ايراني آذربايجان به وجود آمده است و به طور كلي از سه جنبه قابل مطالعه است: ر 1- «از لحاظ فونتيك يا طرز تلفظ». طرز تلفظ زبان كنوني آذربايجان ممزوجي از طرز تلفظ آذري قديم و تركي و فارسي مي باشد و هر سه زبان در طرز تلفظ زبان كنوني تأثير فونتيك داشته اند. تأثير فونتيك زبان فارسي اختصاصي به زبان مردم آذربايجان ندارد و زبان فارسي دري كه زبان ادبي و كتابتي سرتاسر ايران (و از جمله آذربايجان چه در ادوار قديم و چه در دوره رواج زبان فعلي) به شمار مي رود، چه از لحاظ طرز تلفظ و چه از لحاظ مواد در كليه لهجه هايي كه زبانزد مردم نقاط مختلف ايران است، كما بيش تأثير داشته و اين تأثير در زبان طبقه فاضل و باسواد آذربايجان كه با زبان فارسي سر و كار مداوم دارند، بيشتر محسوس است.
2- «از لحاظ صرف و نحو يا استخوان بندي زبان». علت اين كه زبان كنوني آذربايجان را، با وجود غلبه مواد ايراني بر مواد تركي در آن زبان، زبان تركي مي نامند، مربوط به همين قسمت يعني داشتن صرف ونحو و استخوان بندي زبان تركي است.
3- «از لحاظ مواد تشكيل دهنده لفظي و معنوي زبان». از اين لحاظ غلبه با مواد ايراني (اعم از آذري و فارسي) است. براي مواد لفظي ايراني كه در زبان كنوني آذربايجان وجود دارد بايد به منابع و مآخذ مربوط به زبان آذربايجان، كه در بالا داده شده، رجوع شود.
از بين عناصر و مواد تشكيل دهنده هر زبان مواد و عناصر معنوي آن داراي اهميتي خاص است. هر قومي طرز تعبير و تشبيه و تمثيل خاصي دارد و همين طرز خاص تعبير و تشبيه و تمثيل است كه از آن به روح زبان تعبير مي كنيم. روح زبان را به طور كلي مي توان در طرز تعبير و تشبيه و تمثيل يا در تشبيهات و استعارات عام (منظور تشبيهات و استعاراتي است كه جنبه ادبي و ابداعي نداشته زبانزد عموم اهل زبان است) و تعبيرات و اصطلاحات و امثال خلاصه كرد.
علت اين كه فراگرفتن قواعد صرفي و نحوي و لغات و مواد ظاهر يك زبان كافي براي تكلم فصيح و صحيح به آن زبان نمي باشد، همين موضوع (ناآشنايي متكلم به روح زبان) است و اگر كسي به روح يك زبان يعني طرز تعبير و تشبيه وتمثيل آن زبان آشنا نباشد، تكلم او بدان زبان خالي ازتصنع نخواهد بود و گفتار او لطافت و رنگ طبيعي نخواهد داشت. مردم ايران كه در نقاط مختلف اين سرزمين پهناور زندگي مي كنند و به لهجه هاي گوناگون زبان ايراني سخن مي گويند، با صرف نظر از طرز خاص تلفظ و مصطلحات و تعبيرات مختص به خود داراي طرز تعبير واحدي هستند و اين وحدت طرز تعبير معلول سه علت است:
نخست، اينكه لهجه هاي مختلف ايراني از آبشخور واحدي سيراب شده اند و طبعاً طرز تعبير مشترك ايراني كمابيش در همه آن‌ها جاري مي باشد.
دوم، به سبب تأثير و ورود تعبيرات و اصطلاحات لهجه هاي مختلف در يكديگر.
سوم، از لحاظ تأثير دامنه دار زبان دري (فارسي) در لهجه هاي گوناگون ايراني، و همين تأثير روزافزون است كه روز به روز ازتعدد و امتياز لهجه ها مي كاهد و لهجه هاي مردم ايران را به هم نزديك مي كند.
پس زبان مردم نقاط مختلف ايران با وجود اختلافاتي كه لازمه طبيعي لهجه هاي گوناگون است، داراي زمينه و رنگ واحد ايراني مي باشد و همين زمينه و رنگ ايراني است كه به وضوح در زبان كنوني آذربايجان نيز جلوه‌گر است و روشن‌تر از هر دليلي ريشه و بن و اصل ايراني زبان آذربايجان را نمايان مي سازد.
طرز تعبير مشترك آذري و فارسي يا تعبيرات و اصطلاحات و امثال مشترك فارسي و آذري آيينه اي است كه از پيوستگي و وحدت زمينه زبان مردم آذربايجان با زبان ديگر نقاط ايران حكايت مي كند و نماينده اين حقيقت است كه مردم آذربايجان همان گونه مي انديشند و تعبير مي كنند و مثل مي آورند كه مردم ديگر نقاط ايران. به عبارت روشن‌تر مردم آذربايجان نيز مثل مردم تهران و شيراز و خراسان گاهگاهي سري به خانه هم مي زنند و از پيچيدگي كردن خوش‌شان نمي آيد و دست باز را كنايه از جود مي گيرند و سوگند را مي دهند و مي خورند و هرگاه سرگله داشته باشند سرگلايه را باز مي كنند و كسي را كه گرسنه طبع است و آز جبلي و پايان ناپذير دارد با وصف گرسنه چشم توصيف مي كنند و بين غوره فشاري و آب غوره گرفتن و گريستن رابطه تشبيهي قائلند و شعبده بازي را چشم بندي مي خوانند و كسي را كه بدون داشتن استعداد فطري درصدد تقليد از بالاتر و بهتر از خود است و در نتيجه روش خود را نيز فراموش مي كند، به كلاغي كه مي خواهد روش كبك را ياد بگيرد و درنتيجه روش خود را فراموش مي كند تشبيه مي كنند و اگر فارسي زبانان از گُل بالاتر نمي گويند آنان نيز ازگل سنگين تر نمي گويند و اگر آزمندان فارسي زبان ازآب كره مي گيرند ، آنان نيز از آب سياه سرشير مي گيرند و اشتهاي ايشان نيز كور مي شود و از مردم دورو بيزارند و مثل مردم ديگر نقاط ايران مار را به دست ديگران مي گيرند و چون عازم پيدا كردن جايي كه قبلاً بدان جا نرفته اند و آنجا را نمي شناسند باشند سراغ مي گيرند و همچنان كه مردم سرتاسر ايران عرقچين به سر مي گذارند و با عرقچين عرق خود را خشك مي كنند، آنان نيز عرق را مي چينند. همچنين تصورات و تعبيرات خرافي ايشان (يعني مردم آذربايجان) نيز با مردم سرزمينهاي ديگر ايران يكي است و از صداكردن آب، آمدن مهمان را استنباط مي كنند و آب را دليل روشنايي و شادماني مي دانند، و از چشم زدن مي ترسند و از شور چشمي و تنگ چشمي متنفرند، و اگر كف دستشان بخارد، به فكر پول مي افتند و بالاخره مثل مردم سرتاسر ايران آرزومندند كه دشمنان ايران آرزوي‌شان را به گور ببرند .

يادداشت‌ها:
1) براي اطلاع تفصيلي از بخش دوم رساله مولانا روحي انارجاني كه به لهجه محلي مردم تبريز است، رجوع شود به منابع زير:
مقاله اي از شادروان عباس اقبال در معرفي رساله انارجاني، شماره سوم سال دوم مجله يادگار. متن رساله و آوا نوشت بخش دوم آن با يادداشت‌ها و تصحيحات استاد سعيد نفيسي در فرهنگ ايران زمين ، جلد دوم، دفتر چهارم ص 372-329.
ايران كوده (شماره 10) كه بخش دوم رسالهٌ مذكور بدون عكس و آوا نوشت (Transliteration) و معني با اغلاط و اشتباهاتي چاپ شده. متن كامل بخش دوم رساله با آوانوشت كامل و معني و يادداشت‌هاي مفيد و عكس عين متن از دوست دانشمند نگارنده، آقاي دكتر ماهيار نوابي كه در شماره هاي سوم و چهارم سال نهم نشريه‌ي دانشكده ادبيات تبريز به چاپ رسيده است.
2) افزوده شود به اين مآخذ، مدارك زير كه در آن‌ها به زبان آذري قديم (زبان قديم آذربايجان) اشاره شده است: معجم البلدان چاپ مصر ص 160 - معجم الادباء چاپ مصر ج 3 ص 13 - التنبيه و الاشراف چاپ بغداد ص 67 و 68 - صورةالارض چاپ ليدن ص 348 - احسن التقاسيم چاپ ليدن ص 259 - الفهرست چاپ مصر ص 19 ـ نزهت القلوب چاپ ليدن صفحات 62 و 85 و 87 و 93.

 

 

www.azargoshnasp.net