احداث زمانه
را چون پایانی
نیست
چندین غم
بیهوده به خود
راه نده
کاین عمر
عزیز نیز
چندانی نیست
از عرش خدا تا
به ثری ملک
خداست
در ملک خدا هر
چه کند حکم
راوست
کس را نرسد که
پرسد از حضرت
حق
کاین حکم
چگونه بود و
ان حکم چراست
تصنیف
(شور)
در اواخر 1336 در
استانبول در
نتیجه معلوم
شدن خیالات
ترکان نسب به
آذربایجان
ساخته شد.
----------------
در شکایت از
جهان به شاه
باز می کنم
جهان پر از غم
دل (جهان پر از
غم دل)
زبان ساز
میکنم
(میکنم)
ز من مپرس
چونی
دلی چو کاسۀ
خونی
ز اشک پرس که
افشا
نمود راز
درونی
(نمود راز
درونی نمود
راز درونی
نمود راز درونی)
اگر چه جان
ازین سفر بدون
دردسر
اگر بدر برم
من بشه خبر
برم من
چه پرده های
نیرنگ ز شان
به بارگاه شه
درم من
(ز شان به
بارگاه شه درم
من)
حکومت موقتی
چه کرد به که
نشنوی
گشوده شد در
سرای جم به
روی اجنبی
بباد رفت خاک
و کاخ (بباد
رفت خاک و کاخ)
و
بارگاه
خسروی (بارگاه
خسروی)
سکون ز
بیستون شد
چو قصر کن
فیکون
صدای شیون
شیرین
به چرخ
بوقلمون شد
(بچرخ
بوقلمون شد
بچرخ بوقلمون
شد بچرخ بوقلمون
شد)
شه زنان
بسر زنان و
موکنان
بگریه گفت
کو سران
ایران
دلاوران
ایران
چه شد که یک
نفر مرد
نماند از
بهادران
ایران
(نماند از
بهادران
ایران)
کجاست
کیقباد و جم
خجسته اردشیر
کو
شهان تاج بخش
و خسروان
باجگیر کو
کجاست گیو
پهلوان (کجاست
گیو پهلوان) و
رستم دلیر کو
(رستم دلیر کو)
ز ترک این عجب
نیست
که اهل نام و
نسب نیست
قدم به خانۀ
کیخسرو
این ز شرط ادب
نیست
(این ز شرط ادب
نیست)
(این ز شرط ادب
نیست)
ره آه و تف
اگر چه کف
زنی چو دف
بزن بسر که
این چه بازی
است
که دور ترک
بازی است
برای ترک
سازی عجب
زمینه سازی
است
(عجب زمینه
سازی است)
زبان ترک از
برای از
قفا کشیدن
است
صلاح پای این
زبان
ز مملکت
بریدن است
دو اسبه با
زبان فارسی
(دو اسبه با
زبان فارسی)
از ارس پریدن
است
(خدا جهیدن
است)
نسیم صحبدم
خیز
بگو بمردم
تبریز
نیست خلوت
زردشت
جای صحبت
چنگیز
(جای صحب
چنگیز)
زبانتان شد
از میان
بگوشه ای
نهان
سیاه پوش و
خاموش
ز ماتم
سیاووش
گر از نژاد
اوئید
نکرد باید
این دو را
فراموش
(نکرد این دو
را فراموش)
بغیر باده
زادۀ حلال کس
نشان نداد
از این حرام
زادگان یکی
خوش امتحان
نداد
رسول زاده ری
به ترک (رسول
زاده ری به
ترک)
از چه رایگان
نداد ( از چه
رایگان نداد)
گذاشت و بهره
برداشت هر
آنچه هیزم تر
داشت
بجز زیان ثمر
از این «اجاق
ترک» چه
برداشت
با خود این چه
ثمر داشت (با
خود این چه
ثمر داشت)
بغیر اشک و
دود
هر آنچه هست و
بود
یا نبود بی
اثر ماند
ز سودها ضرر
ماند
برای آنچه
باقی است
(ببین هزارها
خطر ماند)
(ببین هزارها
خطر ماند)