دده قورقوت

تركان تركيه، كشف كتاب دده‌قورقوت را از سوي يكي از شرق‌شناسان آلماني، بزرگ‌ترين كشف فرهنگ ترك ناميده و كوشش زيادي به كار بستند كه هرچه ممكن است، ‌تاريخ آن را به عقب بكشند و نيز آن را منتسب به آذربايجان نمايند.

پاره‌اي از پژوهش‌گران، تاريخ‌نوشتن كتاب را سده‌ي پانزدهم ميلادي دانسته‌اند. اما « والديز بوراق» از محققان ترك، نخستين كسي بود كه داستان‌هاي دده‌قورقود را در سال 1937 در روزنامه Duggu، منتشر كرد.

وي در پيش گفتار چاپ كتاب خطي، « آتالارسوزي» (سخن پدران)، مي‌نويسد: كتاب آتالار سوزي كه در سال 885 ق تنظيم شده، از كتاب دده قورقود قديمي‌تر است. زيرا، در كتاب دده‌قورقود از عثمانيان تعريف و تمجيد به عمل آمده و به روشني نشان مي‌دهد كه كتاب مزبور در سرزمين نوشته شده كه در آن دوره، عثمانيان آن جا را در تصرف داشته‌اند. (بعد از فتح اسلامبول در1453 م/ 832 خورشيدي)

... (Tsbudak, Velet. Atala Sőzű, T.D.K. 1936, S.3)

پژوهشكده فرهنگ و تمدن ايران ـ ديدارگاه آذرپادگان

 

ملاحظاتي درباره كتاب دده قورقوت

فيروز منصوري

 

... متن كتاب دده قورقود، 170 واژه فارسي و 350 لغت غربي دارد و به لهجه عثماني قرن شانزدهم خيلي نزديك است. در خلال داستان‌ها از چيزهايي بحث شده است كه مربوط به تشكيلات نظامي عثمانيان بوده و هيچ ربطي به
آق‌قوينلوها ندارد. و در زمان غزها اصلا، هم‌چون اصطلاحاتي وجود نداشته است.

در داستان‌هاي شماره 3 و 7 و 9 به نام‌هاي : بامسي بي رك، قازيليق قوجا اوغلويغنق و بگلي اوغلور آمره، از پيروزي بر فرمانرواي مسيحي (تاكارو) و تخريب كليساها و ايجاد مساجد بحث شده ودر پايان داستان‌ها آمده است:
« از قماش‌هاي پاكيزه و دختران زيباروي، به خان خانان بايندرخان پنجيك اختصاص دادند و بقيه را به غازيان پخش كردند.»

واژه پنجيك از اصطلاحاتي است كه بعد از تاسيس يني چريان به وجود آمده، در سال 763 هجري يكي از علماي عثماني به نام ملا قرار رستم به اتفاق جاندارلي قراخليل قاضي عسكر، سلطان مراد اول را آگاه كردند كه از اسيران و غنايمي كه در جنگ با كفار به دست مي‌آيد، مطابق شرع اسلام، يك پنجم آن به سلطان تعلق مي‌‌گيرد. از آن تاريخ از ميان اسيران غير مسلمان، جوانان 8 الي 18 ساله را انتخاب و براي خدمت به سلطان، در پادگان‌ها تعليم دادند و به نام يني‌چري يا (پنجيك اوغلاني) معروف شدند.1

لغت علوفه نيز  از اصلاحات يني‌چريان مي‌باشد به معني « دستمزد» در كتاب يني‌چريان آمده است:

يني‌چريان از بدو تاسيس‌، يوميه دو آقچه به نام علوفه (دستمزد) دريافت مي‌كردند. در قرن شانزدهم به مزد آنان يك آقچه اضافه شد و روزانه به سه آقچه ترفيع يافت. با سابقه‌ترين نفر يني‌چري در اوايل قرن شانزدهم، پنج آقچه، و در پايان قرن مذكور، روزانه هشت آقچه علوفه دريافت مي‌كردند. 2

در داستان هفتم كتاب دده قورقود، چنين مي‌خوانيم:

بش آقچه‌لو علوفه چيلري يولداش ايدين3

بش آقچه لوعلوفه جي، (سواران پنچ آقچه دستمزد) فقط در قرن شانزدهم ميلادي وجود داشتند. قبل از اين تاريخ در هيچ منبعي از « بش آقچه لوعلوفه جي» نامي برده نشده است.

در چندين جاي داستان، واژه « توپ» به ويژه « دولدوران توپ» به كار رفته است. اورخان شايق آن را به معني
« هرچيز گرد» نوشته و معني كرده‌اند.

اولا: هر چيز گرد را به گلوله‌هاي توپ مي‌توان تشبيه كرد، نه خود توپ.

 ثانيا: در قديم به توپ‌هايي كه از سر پر مي‌شدند، « دولدوران توپ» مي‌گفتند. داستان از اين اسلحه آتشين بحث مي‌كند. 4

غير از كاربرد توپ، در متن داستان، توصيه مي‌شود كه از ترقه و مواد منفجره براي ايجاد وحشت در دل دشمن، استفاده كنند.

« يوز آدام سچيلون ترقه چاتلادين، اوغلاني كوركودون...» (ص 121 شايق) « يوز آدام سيچليب تاراقا چاتلا دين، اوغلاني قورخودن، اوغلان قوش اوركلي اولور،  ميدني قويار، قاچار.» (ص 179 م.ع.فرزانه)

آيا اوغوزها در قرن 11 ميلادي، مواد منفجره و وسايل ترقه براي ايجاد ترس و وحشت داشتند؟

در سومين داستان كتاب دده قورقود، چنين مي‌خوانيم:

بزرگان لاريول يراقين گوروب يولاگيرديلر، گجه گوندوز يور توپ استانبولاگلديلر. (شايق 32) « بازرگانلار دخي گجه گوندوز يولارگيرديلر، استانبولاگلديلر.» ( ص 59 فرزانه)

شهر استانبول تا زماني كه در دست دولت بيزانس بود، قسطنطنيه نام داشت. در 29 جمادي الاول 857 Ú . (29 مه 1453) سلطان محمد فاتح بر اين شهر پيروز شد و از اين تاريخ استانبول ناميده شد. دايره‌المعارف اسلامي (چاپ تركيه) اشعار مي‌دارد:

توركلر استانبولون تاريخي و اسمي ايله بالخاصه شهرين فتحيندن صونرايلگي لنمشلردر.5

ترجمه: تركان با اسم و تاريخ استانبول، بعد از فتح آن شهر (587 Ú .) رابطه و آشنايي پيدا كرده‌اند. اوغوزهاي
ماورا
@ تركستان، چگونه قبل از ]1453 م[ ، اسم شهر را در داستان‌هاي خود « استانبول» به كار بردند؟ تازه سال‌هاي سال و دهه‌ها طول ‌كشيد تا اين كه اسم و اصطلاح جديد، پس از تداول عام و شهرت تام، در داستان‌هاي عاميانه مردم جاي پيدا كند و زبانزد شود.

همين طور است اطلاعات مربوط به كليساي « اياصوفيه» و كشيش‌هاي آن كه در داستان سالورقازان و فرزندش اوروز، از آن ياد شده كه در نهايت كليسا را تخريب نموده، مسجد بنا كردند.6 در صورتي كه مي‌دانيم كليساي اياصوفيا خراب نشده ولي به مسجد تبديل شده است. آن هم نخستين بار به وسيله سلطان محمد فاتح.

در حكايت شماره 11، غازان خان چنين خودستايي مي‌كند:

« آق حصار قلعه سنين برجني ييكديم.» (شايق 138، فرزانه 204). به تعريف دانشنامه ايران و اسلام، آق حصار ـ نام چند شهر است:

« 1ـ معروف‌ترين آن‌ها آق حصار واقع در آناطولي غربي است... در دوره‌هاي قديم و عهد روميان به نام « تياترا» خوانده مي‌شد، و نام تركي جديد آن به مناسبت دژي است كه برتپه‌اي نزديك آن وجود دارد. تركان عثماني آن را در 784 Ú . 1382 م تصرف كردند.» براي آگاهي از ديگر آق حصارها، به دانشنامه ايران و اسلام مراجعه نمايند.

شهرها و مواضع تاريخي كه در قرن 14 و 15 ميلادي نام‌گذاري شده و هويت يافته‌اند، آيا مي‌توانند در قرن 11 ميلادي، در داستان‌هاي اوغوز جاي گيرند و افاده مقصود نمايند؟

اين كه نوشته شده: « كتاب دده قورقود علي لسان طايفه اوغوزان» درست نيست و عنوان غير واقع و ساختگي است. به دليل اين كه: از لسان اوغوزان دو كتاب معروف « كوتاد غوبيلگي» و « ديوان لغات الترك» كاشغري را در دست داريم. نمونه‌هايي از ضرب‌المثل‌هاي كتاب اخير را ارائه مي‌نمايد:

آذن كشي نانكي ننك سانماس = مال ديگري، اموال محسوب نمي‌شود.

تاغغ اقرقين اكماس، تنكزني قيغقن بكماس = كوه با كمند كم نمي‌شود،‌دريا با قايق از بين نمي‌رود.

ارسك اركاتكماس، ايوك اوكاتكماس = زن مرد دوست، به شوهر نمي‌رسد، شخص شتابزده به خانه

يراق ييرساون آرقش كلدرور = خبر جاي دور، را كاروان مي‌آورد.

بش ارنكاك توز ارماس = پنج انگشت يكي نمي‌شود.

امكلك اراغت كساكجي بلار= زن شيرده، با اشتها مي‌شود.

اسقمشاساقغ غمغ سووكرنور = تشنه را، سرآب سراسر آب مي‌نمايد.

آج ايوك تق تلك = گشنه شتابزده، سير صبور مي‌شود.

توغاج خانك ترقوسي تليم تنكلامب بجماس = خاقان چين ابريشم زياد دارد ] اما [ گز نكرده نمي‌برد.

يلنكق منككو ترلماس، سين قاكرب كروتيماس = انسان زندگي ابد نمي‌كند، به قبر وارد شد برنمي‌گردد.

تمو قبغن آچار تفاز = در جهنم را، پول باز مي‌كند. 7

ديوان لغات الترك، سراسر با اين نوع لفظ و لغات تدوين شده است. هرگاه محمود كاشغري آن‌ها را به عربي ترجمه نمي‌كرد، ‌امروزه هيچ كس قادر به فهم آن نبود. در تركيه هم همين كتاب را از روي متن عربي در سه جلد به تركي استانبولي برگردانده‌اند. كتاب دده قورقود هم هرگاه به لسان اوغوزان مي‌بود، بي‌شك مي‌بايست با همين الفاظ و عناوين و سياق نوشتاره تنظيم مي‌شد. در صورتي كه واژه‌هاي فارسي ناب (حتي عربي ازطريق فارسي) در اين كتاب به حد فراوان آورده شده است. مثلا: آدينه، آبدست، شبچراغ، شبكلاه و شاهباز ـ خرد، خرم، گاه، گور، گرز، نگار، ناگاه و ناكس ـ پاس، پاينده، ساروان، سايه‌بان، سرموزه و سرور ـ چاك، چابك، كمال و جمال، زير و زبر، زخم، زندان، آزاد، ارزان و صدها لغت ادبي و اصطلاحات جغرافيايي فارسي ديگر...

در داستان « قاضيلق قوجا اوغلي» آمده است : يگنك به بايندر گفت « به من لشكر سپار و مرا به قلعه‌اي كه پدرم زنداني است، بفرست.»

بايندرخان 24 سنجاق بيگي (فرماندار) را احضار كرد. بايندرخان بويوردي: ايگر مي‌دورد سنجاق بيگي گلسين، ديدي (فرزانه 151 ـ 152)

سنجاق بيگي، از اصطلاحات تقسيمات كشوري عثماني بوده كه در قرن‌هاي نهم و دهم هجري ترتيب و تشكيل يافته بود. در اين باره « تاريخ امپراتوري عثماني» نوشته « وين ووسينچ»، اخبار مي‌كند:

تا سال 1517، امپراتوري عثماني از نظر اداري و نظامي به دو منطقه (بيلر بيليك‌هاي آناطولي و روم ايلي) تقسيم شده بود. پس از آن كه امپراتوري گسترش يافت، مناطق تازه‌اي به نام « بيلر بيليك»، «ولايت» و « پاشالك» بدان افزوده گشت. در سده‌ي شانزده، نه بيلربيليك وجود داشت كه هر يك به دست استانداري مي‌گشت... هر استاني به دو شهرستان (سنجاق) تقسيم مي‌شد و هر شهرستان فرمانداري به نام « سنجاق بيگي» داشت. (ص 27 و 28)

در داستان‌هاي دده قورقود، از چپاول و يغماي مهاجمان سوار به نام « آكينجي» سخن رفته است. (فرزانه ص 139 ـ 183 ـ 184). سواران آكينجي از زمان سلطان با يزيد دوم در تشكيلات نظامي عثمانيان جاي گرفته و ماموريت داشتند قبل از ورود اردوي عثماني، به شهرهاي مرزي يورش برده و آبادي‌ها را ويران و با ايجاد رعب و وحشت قواي دشمن را تضعيف نمايند.

اين اصطلاحات نظامي و اداري، از كتاب‌هاي قرن شانزدهم ميلادي اخذ و اقتباس، و به داستان برساخته دده‌قورقود وصل و التباس شده است.

در داستان دلي دومرول آمده است: « آلتون گوموش پول گركسه، اونا خبرجليك اولسون» (فرزانه 122ـ شايق 79)

در حكايت زنداني شدن سالورقازان هم مي‌خوانيم: « آقچه گتيرديلر، پول در ديديم. قيزيل آلتون گتير ديلر باقر دردريديم.» (فرزانه 204 ـ شايق 138)

در « فرهنگ بزرگ تركي» چاپ آنكارا و لغت‌نامه دهخدا، واژه پول ماخوذ از لغات  Qublus يوناني معني شده و فلوس را شكل عربي آن معرفي كرده‌اند. كلمه پول تا قرن هشتم هجري در ادبيات و آثار فارسي هم به كار نرفته، نخستين بار اين واژه‌ در اشعار مولانا جلال‌الدين رومي ارائه و ابراز شده است.

فرهنگ معين، واژه پول را « قطعه‌اي از طلا، نقره، مس يا فلز ديگر كه از طرف دولت سكه زده مي‌شود» معني مي‌كند. در كتاب دده قورقود از سكه‌هاي طلا و نقره (آلتون گوموش پول) سخن رفته و در خيلي از صفحات آلتون آقچه (آقچه طلا) هم درج شده است.

قديمي‌ترين اشاره به لغت « آقچه» در ديوان خاقاني و تاريخ راحه‌الصدور ابن‌رواندي ديده شده است. ابن‌فضلان سكه‌هاي غزان را دينار مسيبي نوشته. جيهاني نيز نقدهاي بخارا، مركز امارات و تجارت ماورا@النهر را شرح داده است: « نقدهاي آن درم است به زر خريد و فروخت كمتر كنند. درم را ايشان غطرفي خوانند و آن سيمي است از آهن و روي و مس و سرب و اين سيم، جز در عمل بخارا روان نباشد. (اشكال العالم، ص 185)

بدين ملاحظات، سكه طلايي به نام « پول» در تاريخ سابقه ندارد. آلتون آقچه هم از اصطلاحات ديواني سده‌هاي اخير مي‌باشد. هيچ‌كدام آن‌ها، ‌از نفوذ غزان چادرنشين در گوشه شمالي تركستان نبوده است.

آخرين تفحص در كتاب دده‌قورقود را با بررسي لغت « شاپكا» به پايان مي‌برد:

گفت و شنود قانلي قوجا اوغلي قان تورالي با تكور طرابوزان:

قانتورالي گلدي، قاراشاپقالو تكورا سلام وئردي. تكور عليك آلدي. (فرزانه 133 ؛ شايق 87)

ترجمه: قانتورالي آمد، به تكور (تكاور) شاپكاسياه سلام كرد.

سرپوش لبه‌دار و معروف اروپاييان، در فرانسه و انگلستان شاپو ناميده مي‌شود. در كشورهاي شرق اروپا به ويژه در روسيه اين كلاه به شاپك‌ها اشتهار دارد. دده‌قورقود، اوغوز تبار هزار سال پيش، سهل است و حتي اعراب و ايرانيان و ترك‌هاي آناطولي هم تا قرن هيجدهم ميلادي، نام اين كلاه را نمي‌دانستند و بر زبان نياورده‌اند. هرگاه ديده هم باشند آن را « كلاه فرنگي» يا به تحقير « كلاه لگني» مي‌گفتند...

 

پي‌نوشت‌ها

1- Kocˆu, Rešad. Ekrem Yerniceriler, Istanbul, 1964, S : 15.

- Uzuncˆaršcli; Ismail, Hakki. Kapukulu Ocaklari, Ankara, T. T. K. B, 1946, S : 6-8.

2- Kocu. R. E. Ibid. S : 97.

3- Orhan, Šaik. Op. Cit, S : 101.

فرزانه. م.ع. دده‌قورقود. انتشارات فرزانه، تهران: 1358 ، ص 153.

4- Orhan, Saik, Op. Cit. S: 3, 103, 136.

م. فرزانه. ماخذ قبلي ، ص 20، 55، 155، 201.

ذيل ماده                                                                       5- Islam Arsiklopedisi. Cilt: 5, S:1143, "Istanbul".                6- Othan, Saik. Op. Cit. S:140-141

فرزانه. م. ماخذ قبلي، ص 206 و 207.

7ـ نجيب عاصم.« اسكي ساولر» دارالفنون ادبيات فاكولته سي مجموعه سي. استانبول تاسيس 1338Ú . ق شماره 2 ، ص 153 تا 502 در چهار شمار.